اینی که توعکس بغلمه دخترمه . اسمش بهار هست .
من تقریبا دو ساله مادر شدم .هنوز هم اگه یکی از من بپرسه تو لیاقت بچه ات رو داری ؟ یا بپرسه آیا تو به اندازه کافی براش هستی ؟ توی دلم می گم نه . میگم نیستم ..میگم می تونستم باهاش بیشتر بازی کنم ،می تونستم باهاش مهربون تر باشم .می تونستم رسیدگی بهتر و بیشتری به بچه م داشته باشم ..اما خب همون وقتا ترجیح دادم کمی به خودم برسم . چون خودمم آدم هستم . نیاز به خلوت دارم ،نیاز به ورزش و سینما و مسافرت و خرید رفتن دارم . نیاز به در آرامش کتاب خوندن و با دوستانم حرف زدن و گاهی حتی روتین پوستی ،چیتان پیتان کردن و آرایش با رژهای تند و خاک برسری هم دارم . اصلا دوست دارم ببینم
چطوری میشم با آرایش های مختلف . دلم میخواد عکاسی کنم از منظره های مختلف در طبیعت و خیلی کارهای دیگه. اما خب منم از خیلی چیزها زدم تا با بچه م باشم . درسته براش نتونستم صد باشم ..اما همون اندازه که براش بودم خیلی بد هم نبود . شاید کافی نبود اما بد هم نبود .
پ_ن : اندر احوالات قفل شدن متمادی روی یکی از عکس های خودم و بهار در گالری گوشیم
پیوسته اینجارو چک میکردم بلکه دوباره برگردید.
خیلی خوشحال شدم که دوباره میتونم نوشته هاتون رو بخونم.
خدا حفظش کنه. رسیدگی به خود و شاد بودنتون، خودش بزرگترین خوبی در حق فرزنده.
مادری که به خودش نمیرسه، اعتمادبنفس و معاشرتهای اجتماعی نداره و... ، کودکش آسیب میبینه.
باهات موافقم
ندیدم عکستونو
به پی نوشت آخرمتنم توجه کن .