تیلور همین که تو آمریکا متولد شد خودش ده هیچ به حساب میاد .دیگه کشتی چه صیغه ایه ..از این مسابقات ورزشی که می بینم جز غصه ای که به دلم می نشینه هیچی دیگه به دست نمیارم .
فکر کنم دارم خوب پیش می رم ولی بدنم ضعیف شده. شاید شب ها دندون هام رو محکم فشار می دم . (منظورم ساییدن دندون ها و دندون قروچه نیست) منظورم منقبض شدن فکمه ،چون فک و دندون هام هم دردمیاد.این رژیم اخلاقمو بد کرده و بخاطر کوچکترین چیزی زود عصبانی میشم .ولی دارم به نتایجی می رسم . تو برنامه غذایی نوشته هر هفته نیم کیلو یا یک کیلو کم می کنی . درسته واقعا ..ولی واقعا هر هفته برای من صدسال می گذره .از هفتاد و یک و پونصد شصت و نه کیلو و هشتصد شدم . تازه چقدر خودم رو کشتم نسکافه نخورم ،ساندیس آلبالویی نخورم ،چیپس فلفلی نخورم یا شب ها به جای اینکه بریم فست فود بخوریم سیب زمینی پخته رو تیکه تیکه می کردم می ریختم تو سالادکاهو با کمی روغن زیتون می خوردیم . دیشب رفتیم رشت چقدر دلم می خواست دوبل برگر با نوشابه بخورم با سیب زمینی سرخ کرده . چقدر وسوسه شدم. انگار همه دنیا زیرگوشم می خوند ولش کن .ولی چهره ای که تو آیینه از خودم دیده بودم خیلی ناراحت بود از دستم . اونقدر ناراحت که باعث شد اصلا سمتش نرم .
_امروز تو خونه یکم ورزش کردم
_امروز باشگاه هم دارم
یهو یاد همکلاس دانشگاهم که بعدها خواستگارم شد افتادم .
(بعد از فارغ التحصیلی)
تو دایرکت اینستا برام نوشته بود چهارسال بخاطرم صبر کن من شرایطم اکی شه بیام خواستگاریت .خیلی خوشبین بود که من جواب مثبت بهش می دم .نه باهاش دوست بودم نه صمیمی بودم نه بگو بخند داشتم نه چیزی .واقعا چه توقعاتی داشت .خنده م گرفت.اونموقع بیست و چهار سالم بود .هرشب برام می نوشت دوست دارم .
می دونستم دوستم نداره .چون واقعا هیچی بینمون نبود.حتی پیام بازی هم نمیکردیم .هراز گاهی پیامی می داد بهم و از شرایطش می گفت .
فکر کنم چون شرایط خانوادگیم خوب بود میخواست مخم رو بزنه .چون خودمم از اون دست دخترهایی نیستم که زیاد تو دید باشم .آروم و ساکت و ساده ام .هم از نظر اخلاقی هم از نظر تیپ .هیچوقت کسی دوستم نداشت .بگذریم .
فکر کن اگه میگفتم باشه چه سرنوشت نامعلوم و داغونی پیش روم بود .
تنها دل خوشی این زنِ جوانِ چال لُپ دارِ قوز کرده رفتن به انزلی ،کتاب خواندن ،ادیت عکس با لپ تاپ و خوردن غذاهای لذیذ و خوش مزه بود که این روزها آن را هم از خود دریغ کرده بود .