سه جلسه ست باشگاه میرم . الف بچه رو نگه می داره .خیلی زرنگه
چون دقیقا تایمی که من می رم بچه می خوابه . الف هم میگیره رااااحت
می خوابه . میرم تی آر ایکس ولی اصلا دوستش ندارم .
حس بعد ورزش رو دوست دارم .ذهنم از حالت یاس و سرخوردگی
بیرون میاد.اینجا تو این شهر هیچکس رو نمیشناسم .
دلم هم نمیخواد با کسی رابطه صمیمی یا گرم برقرار کنم چون آدم های اینجارو دوست ندارم . خیلی فضولند .حالت چشم و هم چشمی و
غیبت کردنشون خیلی زیاده .تو باشگاه هم در حد نگاهی گذرا و لبخند زدن به بقیه پیش میرم و اونها هم لبخند می زنند و رد می شند .
با این وجود به شدت احساس غربت و تنهایی می کنم .
به خصوص وقت هایی که تنهایی می رم و میام .
علت شب بیداری هام ...
خدا می دونه چندبار شب ها بخاطر گریه ش از خواب بلند می شدم ،از روی تخت برش می داشتم .کمرم میشکست تا دوباره می خوابید و سرجاش می گذاشتمش .همه شونم دارند باهم درمیان .
امروز بهار برای اولین بار چهار دست و پا رفت.
برای گرفتن گوشی موبایل ..بعدشم برای گرفتن سیم جارو برقی .
یه نکته بگم که اون چهارصد میلیونی که ما دادیم بخشی از بدهی ها بود .یه بخش دیگه ش رو دادگاه حکم اعسار داده وقسط بندی شده ..که آقا فکر میکنه زرنگه و نمیاد بدهی هاش رو بده .
چه داستان هایی :
مادرشوهر زنگ زده خونه جاری ،به جاری گفته که شوهرش رو (برادر الف)بیدارکنه .چرا خوابه .بره اجرای احکام باقی بدهیش رو که قسط بندی شده بده .
(مادرشوهر و پدر شوهر دویست میلیون دیگه
بعد از اینکه مامورها گرفتنش دادن تا یک روز هم آقا بازداشتگاه نمونه .)برای همین پیگیری می کرد که دوباره داستان نسازه برا خودش.
مردِ به جای اینکه بره پیگیری کنه تو خونه نشسته خوابیده!!!!!!!
جاریم گفت:من حوصله ش رو ندارم ،به من ربطی نداره و من دیگه دخالتی نمی کنم هرکاری میخواد بکنه بکنه .
مادرشوهرم هم عصبانی میشه میگه باشه تو برو بهش بگو اگه چیزی بهت گفت انگار به من گفته ،اگه تو رو زد من میزنمش .
بعدم گفته با آبروی ما بازی نکنید ،آبروی مارو بردید و این چیزا .
دو دقیقه بعد برادر الف زنگ می زنه و میگه :مامان زن من چیکار کرده بهش میگه تو بی آبرویی ؟چه بی عفتی ای کرده؟چرا به زن من حرف میزنی؟جرات داری به زن الف چیزی بگی .
و هرچی دهنش بوده بار مادرش می کنه . و میگه به زهرا احترام میگذارید به زن من احترام نمیگذارید و ...
الانم فعلا قطع رابطه.
خر طرف از پل گذشته ،زبون یک متر دراز ..
من نمی دونم چی بگم ..قضاوت با شما