گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

بلاگ اسکای

تو بلاگ اسکای هر وقت وبلاگ جدیدی میبینم چندتا کامنت از آدم هایی میبینم که یا بهشون سر زدم و قبلا می خوندمشون یا اونا به من سر زدند .حس می کنم اینجا مثل فضای شهرستان آدم هاش تقریبا حداقل یکبار هم رو دیدن . به جاش تو بلاگفا اونقدر وبلاگ جدید زیاده که آدم هیچکس رو نمیشناسه. البته اینم بگم به مراتب آدم عوضی و مزاحم هم اینجا خیلی نسبت به اونجا کمتره .


پِلَن

یک آپشنی باید تو آدم ها تعبیه می شد هر وقت واقعا دیگه 

نمی تونند زندگی کنند ،هر وقت واقعا بردیدند و آستانه تحملشون

به صفر رسید تا یک مدت تعیین شده ناپدید بشند .

_اینجوری هم آلودگی هوا و خطرنابودی زمین کم میشد هم به افراد دیگه کمتر آسیب می رسید .هم خود اون طرف تا ریکاوری میشد و 

برمیگشت دیگه کمتر به بقیه آسیب می رسوند .


صفر

غم و غصه هام زیاد شده .

احساس بی کسی 

احساس تنهایی

احساس هیچی نشدن 

احساس پوچی

احساس طرد شدن

احساس‌ بی پناهی 

احساس کناره گرفتن ..

اگر راهی جلو بود فرار میکردم .از همه فرارمی کردم وتا مدت ها 

بر نمیگشتم .

روز ششم هفت ماهگی

_بستن چشم هاش قبل از شستن صورتش

_روی شکم موندنش 

_خندیدن ها و لبخندهای زیادش با دیدن غریبه ها

_کشیدن موی سرش موقع شستنش

_جمع کردن لب و لوچه ش و مشکوک نگاه کردنش موقع خوردن اولین قاشق (موز،فرنی یا هرچیز دیگه ای)

_دراوردن صدای عَععععع از ته حنجره ش به خصوص وقت هایی که

همه باهم مشغول حرف زدن هستند و همه جا شلوغه

_ذوق کردناش

_دست های کوچولوش که جدیدا وقتی می خندی و میخنده با 

کنجکاوی به صورتت می کشه .

_جمع کردن آب دهان تو دهنش و فشار دادن لثه هاش به هم 

پ_ن : کوچولوی من داره بزرگ میشه .

عمل

,محمد جراحی شد‌..

چه حس بدی وقتی چهره ی زرد ورنگ پریده ش رو دیدم .

نمیخوام بهش فکر کنم ..