حوصله ندارم .
بدم میاد این جا دائما چس ناله کنم . اما واقعا حوصله ندارم .
بچه رو تا می برم بیرون مریض میشه . تب می کنه ..
تا تو اینستا عکس تحفم رو پست می کنم بچه به بغل هزارجور بلا سرم میاد .بهار دست پرش رو خونی می کنه،میوفته زمین ،الف پشه آئتس نیشش می زنه ، بهار تب می کنه . سرخودم بلا میاد . الان چرا باید وصلش کنم به این چیزا ..ولی هر دفعه استوری یا پست می گذارم وچندتا اتفاق بد پشت هم سرم میاد .شاید اینقدر باقی بهم میگن پست نگذار چشمت می زنند بدبین شدم و کائنات برام چیزای بد میفرسته .
الان رو تختم . بچه هر از گاهی ناله می کنه . با هزارجور فکر و استرس می خوابم.....شاید هم نخوابیدم ..کسی چه می دونه
می دونم هزارمدل بابای دیگه هم وجود داره که ممکنه هزاربرابر بدتر از بابای من باشه . ولی من بابام رو بخاطر این بی معرفتیش هرگز نمیبخشم .مگه من کجارو داشتم .
_دوباره به وقت پی ام اس .. افکار روانی کننده حال بهم زن بهم حمله می کنند .
نمی دونم چی خوشحالم می کنه .
هرچی فکر می کنم به جاهای تخیلی می رسم تا واقعی .
مثلا اینکه تو پاریس باشم ،کلاه فرانسوی قرمز دخترانه رو کله م باشه .
کروسان بخورم و آروم آروم تو یه غروب بارونی قدم بزنم .
خیلی هم خوشگل باشم و خیلی هم خوش تیپ .
فکر کنم فقط اینجوری خوشحال باشم .
البته هیچ دغدغه و دلواپسی ای هم اون لحظه نداشته باشم .
تو فیلم در انتهای شب اونجا که ماهی زندان میوفته اصلا نتونستم پارساپیروزفر رو ببخشم . که چرا اینکارو کرد ....
هرچقدر هم برای خودم توجیهش می کنم باز هم بنظرم خیلی رفتار ظالمانه ای با ماهی کرد . خدا لعنتش کنه .
زندایی می گفت دوست های فاطمه (فاطمه دخترش هست و یازده سال داره) کراش پیدا کردند .
گفتم کراشِ کی ؟
گفت یکیشون کراشش اسمش اهوراست .
اون یکی اسمش علیرضاست .
می گفت دختره به فاطمه گفته که اگه دلت خواست بگو برای تو هم کراش پیدا کنیم . دختره می گفت : من وقتی اهورا رو میبینم قلبم می ریزه توی دهنم .
_فقط خندیدم . نمی دونستم چی بگم ..
اصلا دلم نمیخواد بهار تو یازده سالگی فکر کراش داشتن بیوفته .
خدایا خودت رحم کن