ظهر
سلام زن عمو خوبی؟
_سلام گومبول ،خوبی قشنگم ؟ جونم؟
مامانم میخواد بره مغازه ،میشه من بیام خونتون ؟
_آره عزیزم ،چرا نشه قشنگم ..منتظرتم ..
غروب
عزیزم بالشت رو رو سرم نزن
عزیزم سوار روئروئک بهار نشو ،شاید بخوایم بدیم به خواهرت
عزیزم اسپری آب رو به صورتم نپاش
عزیزم بهار رو اونطوری بغل نکن
عزیزم بالای مبل نشین میوفتی
پاسی از شب :
زن عمو کی سوخاری میخری؟
زن عمو بیا بازی کنیم
زن عمو از دست بهار ناراحتم هرچی دستم میگیرم میخواد ازم بگیره
زن عمو حوصلم سرفته
زن عمو زن عمو زن عمو زن عمو زن عمو زن عمو زن عمو زن عمو زن عمو زن عمو زن عمو زن عمو ..........
_بنده خدا من دیشب تا صبح بخاطر یک اتفاق چشم رو هم نذاشتم . دو ساعت خوابیدم تهش . پنج صبح تا حالا هم بیدارم . تو نمیگی من بچه م رو سه ساعت، چهار ساعت بگذارم بعد بردارمش . آخه سه و نیم ظهر تا یازده شب بچه ت رو گذاشتی اینجا. به خدا من دوستش دارم ولی منم صبری دارم ،حدی دارم ..چقدر تحمل کنم ... خسته میشم
تازه با بهار هم فقط دقیقه اول بازی می کرد بعدش فقط دعوا .
بهارهم جیغ می زد ...
یه تایمی بهش گفتم : من که بچه بودم خونه ی عموم که می رفتم دلم برای مامانم یه کوچولو تنگ میشد . تو چی ؟دلت تنگ شده؟
_ابروهاشو به علامت نه برد بالا .
حالا شب موقع خداحافظی میگه : فردا هم شاید اومدم پیشت زن عمو
واقعا نتونستم نخندم ...
ببین شاید طرز بیان من خوب نباشه ولی حرف حق میزنم خدایی
آدم گاو رو باید بهش نشادور زد
تا بفهمه
چون به خودش باشه نمیفهمه
شما بعد از دو ساعت باید تلفن رو برمیداشتی تماس میگرفتی بابت سردرد عذرخواهی میکردی و میگفتی میایی دنبالِ دخترت یا خودم بیارمش
و تمام
خیلی تاروفی هستی تو
خیییییلی
از دستت شاکی میشم خیلی وقتا
من از آدم های رک خیلی خوشم میاد .تکلیفشون با خودشون معلومه . می دونند وقتی یچیزی رو مخشون میره باید صاف و پوست کنده بگن وگرنه اعصاب خودشون ضعیف میشه .
اما خب منم چند دلیل داشتم .
دلم برای بچه می سوخت . دوست داشتم حس خوبی از خودم رو ذهنش بگذارم.دلم برای مادرش می سوخت . دنبال نگاه خدا بودم چون به یه موجود بی گناه داشتم خدمات می دادم .ولی حقیقتا از یک جایی به بعد واقعا استپ مغزی کردم .یعنی چی واقعا تا ساعت یازده شب معقوله بنظرت یکی بچه ش رو خونه دیگری بگذاره ؟
ما کارو زندگی نداریم مگه ؟
دوتا حرف خصوصی با شوهرم می زدم گوش می داد .
میپرسید : اونجا کجاییه؟
کجا میخواین برید ؟
فلانی کیه ؟
منم خیلی به قول گیلکا (مره خفت گیره ).یعنی خیلی بدم میاد بچه تو صحبت های بزرگترا فضولی کنه .اما سکوت می کردم .می دونی آدم رو از کار خوب پشیمون می کنند .بعضیا ذاتشون همینه . من وقتی خوبی کردن از یه حد تعادل برام خارج میشه واقعا استپ می کنم . این دفعه اگه زنگ زد میگم اتفاقا امروز حالم خوب نیست بهارو میخوام بفرستم خونه ی مادرجون(مادربزرگشون) توام برو پیشش
جدای از اینا، نگهداری از بچه امانت بقیه سخته. یه خراش بیافته، حالا بیا جواب پس بده.
دقیقا ..آخ گل گفتی