گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

انتقام خونین

بچه جارییم بیست و یک تیر دنیا اومد .ساعت دوازده شب ..

ما مریض بودیم و فقط روز بعد در حد یک ملاقاتی و احوالپرسی پیشش رفتیم بیمارستان. البته بهار و باباش پایین بودند و من تنها رفتم بالا . اولش رفتم بخشی که خودم زایمان کرده بودم و یکی از همون خانم هایی که اون روز(روز زایمانم) دیده بودم با بی حوصلگی بهم گفت اینجا نباید سوال بپرسی برو اونجا سوال بپرس . انگشت اشاره ش رو با چشم هام دنبال کردم . فهمیدم اینجا که بودم بخش پنج بود و چون جاری سزارین کرده بود باید درب بخش جراحی رو باز می کردم . کمی حرف زدیم و بعد رفتم خونه . اینم بگم چون مریض بودم حتی برای دیدن بچه جلو نرفتم تا خدا نکرده مسبب مریضی کسی نشم.بعد از اون هم یک بار به جاری زنگ زدم .خواهرش از شیراز اومده و بهش رسیدگی می کنه . ظاهرا مادرشوهر هم اومده اونجا و خواهر جاری چای و شیرینی و ..آورده و پذیرایی کرده و مادرشوهر عین مهمان اومده و عین مهمان هم رفته . البته شنیدم ناهارهارو مادرشوهر درست می کنه و برای اینا میاره . منم والا تا الان نرفتم پیشش.دروغ چرا خجالت میکشم من بشینم اونجا خواهرجاری از من پذیرایی کنه . بنده خدا جاری نیاز به استراحت داره .من خودم بچه کوچیک دارم کمکی از دستم برنمیاد اما دلم نمیخواد بهش زحمت بدم ‌.

از طرفی جاری یسری اخلاق های بد داره که تا الان چون باردار بود هی تحمل می کردم و دم نمی زدم . الان فقط منتظر فرصتم با زبون تلخش چیزی بهم بگه تا جوابش رو بدم .چون این مدت واقعا باهاش مدارا کردم.


نظرات 1 + ارسال نظر
گیل‌پیشی دوشنبه 25 تیر 1403 ساعت 16:59 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام موج عزیز‌. خوبی؟
قدم نو رسیده مبارک باشه.
خدا به زندگیشون برکت بده
واقعا بهترین کار همینه‌. آدم که نمیتونه خونه کسی کار کنه، حداقل ایجاد زحمت نکنه.

سلام عزیزم‌‌.ان شاا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد