زندایی می گفت دوست های فاطمه (فاطمه دخترش هست و یازده سال داره) کراش پیدا کردند .
گفتم کراشِ کی ؟
گفت یکیشون کراشش اسمش اهوراست .
اون یکی اسمش علیرضاست .
می گفت دختره به فاطمه گفته که اگه دلت خواست بگو برای تو هم کراش پیدا کنیم . دختره می گفت : من وقتی اهورا رو میبینم قلبم می ریزه توی دهنم .
_فقط خندیدم . نمی دونستم چی بگم ..
اصلا دلم نمیخواد بهار تو یازده سالگی فکر کراش داشتن بیوفته .
خدایا خودت رحم کن
الهی ...
داریم نزدیک فرهنگ غربی ها میشیم بعضی هاشون که 14 سالگی هم تجربه میکنن س . ک.س را ولی من هنوز نمیتوانم هضم کنم.
وا، مگه کراش هم باید بگردی و پیدا کنی.
عجب، چه زود عاشق شدن