دیشب تا فراز شصت _شصت و دو پیش رفتم ولی به قدری خسته بودم
و خوابم میومد که دیگه رفتم بخوابم . البته با عذاب وجدان .
امروز صبح ساعت ۷ تمرین رانندگی دارم و یکشنبه آزمون در شهر .
فقط خدا می دونه چقدر بخاطر این رانندگی تو دلم استرس و عذاب کاشتم.امروز بعد نماز وقتی چشم هام رو بسته بودم ودمر دراز کشیده بودم لحظه ی آزمون رو تصور کردم و یکهو چنان تپش قلب و حال خرابی گرفتم که مگووو که مپرس . بعد یاد آبان ماهی افتادم و به خودم فحش دادم که چرا استرس گرفتم و این حرف ها .فقط از خدا میخوام پرونده رانندگی من بسته شه . آمین