امروز دچار بیماری صبحگاهی شدم (حالت تهوع)و بعدش هم روونه ی دستشویی و ...
بعد هم که اون اتفاق افتاد،خلط خونی داشتم .
آبان ماهی من خیلی می ترسم که نتونم مراقبت باشم .
این روزها اونقدر که به تو فکر می کنم خودم برای خودم مهم نیستم .
هرشب از شدت آلرژی و کیپ شدن وحشتناک بینیم با دهن باز میخوابم .
آبان ماهی من هزار بار میخوابم هزار بار بیدار میشم .
دلم نمیخواد اذیتت کنم. بخاطر تو حتی اسپری به بینیم نمیزنم چون دکتر گفته اگه مجبور باشم بزنم و من همش تحمل می کنم .
دوست دارم تو سالم باشی .دوست دارم شاد زندگی کنی .
غمگینم .میترسم ..کاش مادرم کنارم بود ...