گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

همای

چند روز پیش تو کنسرت همای دلم بدجور میخواست دست های 

الف رو بگیرم .موقعی که محو تماشای اونها شده بود چشم هاش رو دیدم 

که همون حالت ذوق همیشگی رو گرفته . حالتی که مختص خودشه با اون بارقه ی کم رنگ اشکی که به ندرت فقط زمانی که تحت تاثیر چیزی قرار میگیره رو چشم های بزرگش میشینه .

میخواستم بهش بگم با وجود همه ی فراز و نشیب ها یا دلخوری ها یا هرچی 

دوستش دارم یا حداقل تلاش می کنم از دوست داشتنش  دست برندارم .

اما دایی اینا کنارمون بودن و فقط با یه لبخند ریز از زیر ماسک به ادامه ی کنسرت گوش دادم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد