شنبه صبح رفتم رشت خونه دایی. مادرم رو بعد از دو هفته اونجا دیدم وبا زندایی دست دادم .قرار بود بریم سیسمونی بخریم .
نگاه کردن به اون لباسا و کفشای کوچولو خیلی برام غریب و دوست داشتنی بود ولی اینطور نبود حس ملموسی داشته باشم .فقط با خودم گفتم چون باباش سبزه س حتما اینم سبزه میشه .
بعدش تو یه لباس سفید تصورش کردم .
حس اینکه دختردار میشم برام قشنگه . به الف هم خیلی میخوره
دختر داشته باشه .با اون دستای گنده ش بغلش کنه .
مامانم کالسکه و لباس های بچه و خورده ریزهای دیگرو خرید .
بجز تخت و کمد و دراور فعلا نزدیک ده تومن هزینه کرده .
بهش گفتم بذار خودم پرداخت کنم بهم جلوی فروشنده چندبار اخم
کرد و آخر گفت ساکت شو .بعدم اضافه کرد که دهنتو پر خون میکنما .
منم دیگه چیزی نگفتم . برگشتنی رفتیم انزلی و خریدارو به بابام نشون دادیم .بابام وقتی فهمید کالسکه رو چهارو صد خریدیم خیلی سربه سرم گذاشت . آخرشم گفت : تو اصلا بیرون میری ؟
و منم با خودم فکر کردم واقعا امکان داره سرجمع چهاربار با کالسکه برم بیرون.
پ_ن : شب فهمیدیم داییم کرونا گرفته و از قضا من هم با داییم روبوسی کرده بودم .
پ_ن : هر دم از این باااااغ ....
سلام؛به سلامتی و دلخوشی؛سیسمونی مبارک گل دخترتون



مرسی عزیزجان
امیدوارم که اتفاقی نیفتاده باشه و منتقل نشده باشه.
+کالسکه برخلاف نظر عمومی که فقط برای پیاده رویه، خیلی وقتها به درد میخوره. وقتی بچه بهش عادت داشته باشه حتی توی خونه هم توش میخوابه، مهمونی، باغ و کلا اکثر جاهایی که هست. مزیت بعدی هم اینه که چون میشه حرکتش داد از بغل کردن زیاد بچه توسط بقیه جلوگیری میکنه.
ممنونم .خدا کنه