گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

هُم

دو روز پیش مادرشوهر و پدرشوهرم سرزده اومدند .

به قول گیلکا یه تازه لباس داشتم رفتم پوشیدم .چای گذاشتم .

خونه درهم بود ،ظرف ها نشسته،پیشخون شلوغ اما ذره ای برام مهم 

نبود . اگر ذره ای مهربان باشند متوجه میشند که برام رسیدن به همه کارها سخته مخصوصا تو استارت اولیه کار .

بعد از اینا جاریم اومد .وقتی داشتم کهنه بهار رو عوض می کردم صدای 

شستن ظرف هارو شنیدم . خیلی خجالت کشیدم خیلی .

هرکاری کردم گفت نه .دوباره گفت :من تنها بودم هیچکس کمکم نکرد 

برا همین میفهممت . 

وقتی رفتند دلم براش سوخت . اما تو برخوردهاش یه حسادت خاصی 

میبینم . نمیدونم شاید توهم میزنم 

_مادرشوهرم گفت اگه کاری بود من هستم .

منم برخلاف همیشه تعارف رو گذاشتم کنار گفتم چرا وقتی میخواید خوبی 

کنید می پرسید .

بهش گفتم هرموقع دلش خواست و حوصله داشت بیاد بهم سر بزنه .

دیروز غذا درست کرد برام اندازه دو وعده به الف داد که به من بده .

پ_ن :مادرم میگفت از کمک های مادرشوهرت بهره ببر . ازش درخواست کن بذار اونم حس مفید بودن بهش دست بده .

پ_ن : ولی مادرم با اون فرق داره . اون از کار کردن لذت نمی بره .

از آسایش و آرامش و معاشرت لذت میبره . برخلاف مادر من که تمام عمرش

رو فدای ما و خانوادش کرده .

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 11 آبان 1401 ساعت 14:01

بالاخره رابطه عروس و خانواده ی شوهر مثل رابطه ایران و عربستان است
کاری هم نمیشه کرد

چه تشبیه جاالبی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد