گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

فکرهای گیج و بیخود

گاهی صحنه ی دیشب که مادرم یکلحظه توی بحث به هواداری بابام 

میخواست حرف بزنه و من گفتم مامان اگه تو میخوای بگی منم میگما 

جلوی چشم هام میاد . الف خوشش اومد ..ولی من بعدش مدام فکر می کنم 

که چطور خودم رو از خانواده م تفکیک کردم ..

کاش حرفی نزده بودم . پشتیبانی من از الف هیچ فایده ای نداشت .

فقط من خودم رو با این کار از مامان بابام جدا کردم ...۰

_ولش کن

نظرات 1 + ارسال نظر
رضوان شنبه 5 آذر 1401 ساعت 04:13 http://nachagh.blogsky.com

کار درستی کردی .حق همینه که در دفاع از همسرت جلوی بابا و مامانت در بیایی.گرچه اونا ممکنه بگن عجب بچه ای! ما بزرگ کردیم تو را.در همه صحنه های زندگی پشتیبان همسرت باشی یعنی از پدر جگر گوشه ات دفاع کرده ای.از امام ع. سوال شد چرا ما بچه مان را خیلی دوست داریم ولی بچه مان ماراخیلی دوست ندارد پیام آمد چون اون گوشه جگر شماست ولی آیا شما هم گوشه ای از جگر اویید؟

بله ولی ته دلم موند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد