پنجشنبه هفته پیش که پدربزرگ الف فوت کرد فکر نمیکردم اینقدر
این مساله برای پدرشوهرم عادی باشه که بخواد هفتم پدرش بیاد مهمونی
خونه ما..
در هرصورت آخر این هفته روز پنجشنبه خاله های الف و خانواده الف و ال باقی همه دعوتند خونه ما .اگه بهار اجازه بده امیدوارم بخیری بگذره .
الف میخواد کباب بگیره .موندم فسنجون درست کنم کنارش یا نه.
_پدرشوهرم جمعه که اومده بودند خونمون به مادرشوهرم میگفت :
آخه خواهرات بعد ازدواج یک بار دعوت نکردند اینارو (اشاره به من و الف)
که برند خونشون الان خودشون خودشونو دعوت میکنند به صرف شام؟
من در ظاهر دختری که سرش رو پایین انداخته و مثلا خجالت هم کشیده
در باطن موجود پلیدی که تو دلش میگه دمت گرررم توروخدا ادامه بده بازم بگو:||||||
هوای پدر شوهرت را داشته باش.
الکی خودتو ننداز تو زحمت
اول و اخر همه کباب میخورن
خب پس هیچی ولش کن
واقعا هم همین میشه