گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

دل تنگی

حقیقت اینه حس می کنم تو بد منجلابی افتادم و دروغ چرا دوست 

دارم چشمام رو برای لحظاتی ببندم وبه خیلی چیزها فکر کنم مثلا : به پاییز پیش دانشگاهی فکر کنم .

به احساسات قشنگم  _به پیاده روی سمت دبیرستان شرف و ردیف درخت هاش که برگ هاش پایین می ریخت .به مقنعه و شلوار اتو کرده و بخاری توی صبح زمستونی که صورتم رو شسته بودم و بهش چسبیده بودم تا برم مدرسه _ به اون روزی که با سین راه می رفتیم و اون ماشین که پیچید و راننده ش_ به دانشگاه و آقای ر که فکر می کردم عاشقم شده و چندباری که کرایه ماشینم رو حساب کرد .

به میم و داستان های کلاس زبانش و مربیش که میم حتی بعد ازدواجش مدام 

خوابش رو می دید و بهش فکر می کرد (حتی حالا که طلاق گرفته هم به اون فکر می کنه)

به کلاس نقاشی  و مُحی موقشنگ_ به والیبال و روزهای بارونی و انجمن داستان و اون آقای تئاتری که جلوی همه بلند شد و برام دست زد .

به اون روزی که تنهایی رفتم کافه ،اون روزی که نمره ی اصول فقهم از همه کلاس بالاتر شده بود اون روزی که سوالی که استاد پرسید رو فقط من جواب دادم و اون دختره ساحره حسودیش گرفت و پشتم حرف زد .

به کلاس زبان وقتی موقع لکچر از گوشه ی چشم متوجه شدم یکی به چال لپم اشاره می کنه و به دوستش لبخند می زنه .

دلم خسته ست از روال .

از تکرار.

از بیداری و شیردادن و آروغ گرفتن و دوباره تکرار ..

از فکر دستشویی و سلامتی بهار و از تنهایی از تنهایی از تنهایی ..

دلم تنگه و محبت می خواد .تعریف می خواد .حمایت میخواد .

اونقدر قوی نیستم که بتونم از پسش بر بیام واقعا اونقدرها قوی نیستم

اندر احوالات

خدا می دونه فقط خدا می دونه تا چه اندازه خسته ام و چقدر از شب بیداری 

نا آرومم .و چقدر کم خوابی واضطراب دارم ...

خدا می دونه چقدر نیاز به یکی دارم که کمکیم باشه و چقدر دوست دارم خودم رو کپی کنم و مراقب بچه باشم چون میدونم حتی اگه دست مادرم هم 

باشه اضطراب رهام نمیکنه فقط خیالم تا حدی آسوده میشه که جاش خوبه پس نگران نباش.

پ_ن : امشب دایی الف اومد _جاریم اومد و مادرشوهرم .

واقعا نمیدونم چرا همه جا باید جاریم باشه .

خونه مادرشوهرم می رم سپرده که وقتی ما میریم اونم بیاد .

دایی الف میاد مادرشوهرم باید بهش زنگ بزنه تا بیاد .

هرجا که میریم اینم میاد اونم بدون شوهرش !

خوشم نمیاد از این رفتارش .واقعا خوشم نمیاد ...

توی حرف هاش هی اصرار داره بگه شیر مادر میداد به بچه ش!

باشه تو خوبی ..دست بکش ..