گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

کافه زین انزلی و الف

دیشب رفتیم کافه زین انزلی نسکافه بیرون بر گرفتم با کیک رِد ولوت

تو ماشین نشستیم و خوردیم .

من قبلش با الف دعوام شده بود و نسکافه رو با عصبانیت خوردم .

وقتی تموم شد دیدم الف داره با تعجب نگاهم می کنه و میگه این خیلی داغه چطور خوردی .

(چون من هیچوقت نمیتونم چیزهای داغ یا حتی خیلی گرم که یکم بسوزه بخورم)

گفتم به راحتی .

وقتی رفتیم خونه دیدم جلوی زبونم سِر شده .

داغ بوده ولی من نفهمیدم اصلا !!! 

مثل این فیلما ...

همچین چیزی برام خیلی غریب بود

کم بودن

نمی دونم از بچه دار شدن راضی ام یا ناراضی .

فقط در شبانه روز بارها به ذهنم میاد که لیاقت این بچه رو ندارم .

مادر خوبی نیستم واسش .یا اینکه این بچه بدشانسه که قسمتش من 

شدم .و این حقیقت ناراحتم می کنه غصه دارم می کنه و باعث میشه 

گاهی شب ها بالشتم خیس شه

واکسن دوماهگی

امروز واکسن بهار رو زدیم .

نکات جالبش این بود که قبل از زدن واکسن وقتی پاچه شلوارش رو 

کشیدیم پایین و پای کوجولوش رو نگه داشتیم شروع کرد به گریه کردن .

وقتی سوزن زد گریه ش شدیدتر شد . ده ثانیه بعد وسط گریه نفس کشیدن رو فراموش کرد و بعد وقتی یکم تکونش دادیم به حالت قبل برگشت و سریع آروم شد.

_به ما گفتند نیم ساعت به نیم ساعت کمپرس آب یخ بگذارم اما مامانم 

برای بچه دلسوزی بیجا می کنه . فکر میکنه یخ میزنه و مرتب و سرتایم نمیگذاره

_مامان اینا تلویزیون خریدند

_خواهرم هنوز از دانشگاه نیومده تا بچه م رو ببینه ! دو ماه شده بچه رو 

ندیده .

پیچیده

دیشب به الف گفتم : یعنی میشه یک روز برسه که تو کلید رو بندازی

تو قفل در بعد بیای تو خونه ببینی من ناهار درست کردم و خوشحالم .

بهار چهار دست وپا بیاد جلو و با هم سه تایی بخندیم ؟

یعنی میشه آرامش داشته باشیم،خسته و کم خواب نباشیم و خوشحال 

زندگی کنیم؟

_گفت نه ما همیشه باید نگران باشیم .

و من طبق معمول از این شوخی خرکی با غصه و دلهره زیاد بلند بلند خندیدم و باز اون نفهمید این موقع ها باید جدی باشه با من ..

پ_ن : داریم تمرینِ دوست دارم گفتن می کنیم که تو جریان زندگی یادمون 

نره .هم رو گم نکنیم .

پ_ن : هرچند هیچوقت رابطه ما مثل روزهای اول نمیشه .

حالا من دیگه یک زن یا معشوقه برای اون نیستم .

من مادر بچه شم واون پدر بچه مون و این فاصله ای که بین ما 

افتاده مارو خیلی دورتر از قبل و از طرفی خیلی نزدیک تر از قبل کرده.

اسمم

تو پست قبل سوتی دادم .عصبانی بودم و با بغض تایپ می کردم .

اصلا نفهمیدم اسمم رو لو دادم .

بهرحال ....

زهرا هستم ...

از صفات خوبم مهربونی

از صفات بدم حساس و زودرنج بودن