دیشب رفتیم کافه زین انزلی نسکافه بیرون بر گرفتم با کیک رِد ولوت
تو ماشین نشستیم و خوردیم .
من قبلش با الف دعوام شده بود و نسکافه رو با عصبانیت خوردم .
وقتی تموم شد دیدم الف داره با تعجب نگاهم می کنه و میگه این خیلی داغه چطور خوردی .
(چون من هیچوقت نمیتونم چیزهای داغ یا حتی خیلی گرم که یکم بسوزه بخورم)
گفتم به راحتی .
وقتی رفتیم خونه دیدم جلوی زبونم سِر شده .
داغ بوده ولی من نفهمیدم اصلا !!!
مثل این فیلما ...
همچین چیزی برام خیلی غریب بود
نمی دونم از بچه دار شدن راضی ام یا ناراضی .
فقط در شبانه روز بارها به ذهنم میاد که لیاقت این بچه رو ندارم .
مادر خوبی نیستم واسش .یا اینکه این بچه بدشانسه که قسمتش من
شدم .و این حقیقت ناراحتم می کنه غصه دارم می کنه و باعث میشه
گاهی شب ها بالشتم خیس شه
امروز واکسن بهار رو زدیم .
نکات جالبش این بود که قبل از زدن واکسن وقتی پاچه شلوارش رو
کشیدیم پایین و پای کوجولوش رو نگه داشتیم شروع کرد به گریه کردن .
وقتی سوزن زد گریه ش شدیدتر شد . ده ثانیه بعد وسط گریه نفس کشیدن رو فراموش کرد و بعد وقتی یکم تکونش دادیم به حالت قبل برگشت و سریع آروم شد.
_به ما گفتند نیم ساعت به نیم ساعت کمپرس آب یخ بگذارم اما مامانم
برای بچه دلسوزی بیجا می کنه . فکر میکنه یخ میزنه و مرتب و سرتایم نمیگذاره
_مامان اینا تلویزیون خریدند
_خواهرم هنوز از دانشگاه نیومده تا بچه م رو ببینه ! دو ماه شده بچه رو
ندیده .
دیشب به الف گفتم : یعنی میشه یک روز برسه که تو کلید رو بندازی
تو قفل در بعد بیای تو خونه ببینی من ناهار درست کردم و خوشحالم .
بهار چهار دست وپا بیاد جلو و با هم سه تایی بخندیم ؟
یعنی میشه آرامش داشته باشیم،خسته و کم خواب نباشیم و خوشحال
زندگی کنیم؟
_گفت نه ما همیشه باید نگران باشیم .
و من طبق معمول از این شوخی خرکی با غصه و دلهره زیاد بلند بلند خندیدم و باز اون نفهمید این موقع ها باید جدی باشه با من ..
پ_ن : داریم تمرینِ دوست دارم گفتن می کنیم که تو جریان زندگی یادمون
نره .هم رو گم نکنیم .
پ_ن : هرچند هیچوقت رابطه ما مثل روزهای اول نمیشه .
حالا من دیگه یک زن یا معشوقه برای اون نیستم .
من مادر بچه شم واون پدر بچه مون و این فاصله ای که بین ما
افتاده مارو خیلی دورتر از قبل و از طرفی خیلی نزدیک تر از قبل کرده.
تو پست قبل سوتی دادم .عصبانی بودم و با بغض تایپ می کردم .
اصلا نفهمیدم اسمم رو لو دادم .
بهرحال ....
زهرا هستم ...
از صفات خوبم مهربونی
از صفات بدم حساس و زودرنج بودن