گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

مرد کاپشن سیاه

بهار رو بردیم تست شنوایی سنجی تو رشت .

قرار شد الف جای پارک پیدا کنه و بعد به من ملحق شه.

به محض اینکه از ماشین پیاده شدم  سردم شد و بارون داشت 

تند تند می بارید . یک مرد کاپشن سیاه بدون اینکه تو صورتم نگاه کنه

یا حتی بدونه مسیرم کدوم سمته قبل از رسیدن به اون ساختمون چتر مشکیش رو بالای سرم گرفت . 

خودش زیربارون داشت خیس می شد .

سراسیمه بود و زنی از پشت دنبالش میومد .با هم سوار آسانسور شدیم .

اون زن هم اومد . مرد کاپشن سیاه تو آسانسور حتی یک بار هم سرش رو

بالا نیاورد .

سه نفری درِ اتاق قسمت شنوایی سنجی رو باز کردیم .

به الف زنگ زدم و گفتم شیر بهار رو بیاره چون داشت بی تابی می کرد .

بهار از نظر شنوایی مشکلی نداشت .

وقتی الف رسید احساس خوبی داشتم .

یکی از اقوام مرد کاپشن سیاه داشت شنواییش رو از دست می داد .

اون موقع که یادم نبود .. ولی حالا براش دعا می کنم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد