این اواخر یک بار رفتم ساحل سپهر انزلی تا لباس مجلسی هاش رو ببینم .یک آقایی داشت برای خانمش لباس می خرید و درگیر بود .اون که اومد من رفتم جلوی ویترین مانکن رو دیدم متوجه شدم اشاره به من چیزی میگه .
پرسیدم چیشده؟ گفت خانمم هم سایز شماست .میخوام بدونم این لباس بهش میخوره .لباسش یاسی بود که تو حاشیه بازو تا مچ تور توری بود و کمی دست معلوم بود .
گفتم آره _گفت مطمئنی_ گفتم آره ولی بعد به شک افتادم .
گفتم می پوشمش . بعد با خودم فکر کردم به توچه آخه ! تو چرا باید بپوشیش !! اومدم جمعش کنم گفتم اتفاقا من همینو میخواستم .
خانم اینو همین سایز رو دیگه ندارید؟
دختره هم بی حال و حوصله بود .انگار اصلا درکی هم از فروش نداشت .
گفت نه.
دیگه بدتر شد اوضاع .رفتم پرو کنم دیدم اوه اوه چقدرررر چاااااق شدم .اصلا تو کله م نمی رفت .خدا میدونه چقدر خجالت کشیدم.
اومدم بیرون دیدم مردِ یک لباس خاکستری زشت داغون انتخاب کرده برای زنش .بازم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم .گفتم آخه این قشنگ نیست که یک رنگ شاد بخرید .
گفت خانم میشه خودتون بیاین یک چیزی انتخاب کنید من بلد نیستم .
منم بین اون لباس ها چیز دندون گیری پیدا نکردم بهش پیشنهاد بدم.
موقع خروجم داشت به لباس رنگ قرمز تو دستم نگاه می کرد .
وقتی داشتم از خیابون رد می شدم زنش رو تصور کردم .
یک خانمی هم هیکل خودم شاید شادتر یا غمگین تر که قرمز پوشیده و اون مرد رو نگاه میکنه .