-این روزها وقتی نگاهت میکنه دقت رو تو چشمای درشتش میبینی.
-هراز گاهی میخنده
-رو شکم خوابیدن رو دوست نداره
-دائم دست کوچولوش رو مشت میکنه و بهش با دقت و حالت خمار نگاه میکنه
-گاهی موقع تعویض کهنه لب هاش به قدری غنچه ای میکنه که یه دایره ی
کوچیک صورتی میشه
-یاد گرفته بگه آ آ .و چقدر اینو با صدای قشنگ و آرامش بخشی میگه .
-جیغ جیغاش روز به روز داره بلندتر میشه
-دائم دستش تو دهنشه و آب دهنش میریزه رو شونه ام .
-گاهی صداش می کنم شیر شیری من .چون بخاطر شیر همش داد وبیداد میکنه از گشنگی
-موقعی که چراغ اتاق خاموش میشه چشماش اونقدر درشت میشه از حدقه میزنه بیرون و آدم دوست داره یک فصل بخنده .
-موقع خواب رِم میخنده .
پ_ن : مادرم گفت اینارو بنویس بعدها یادت میره
ده تا بچه دیگه هم داشته باشی همه رو دوست داری، مادری برای بچه ی دوم خیلی راحت تره برای بچه ی اول آدم همش استرس داره ولی بچه ی دوم یک آرامش خاصی داره
دیگه بچه دوست ندارم . حس می کنم ده سال پیر شدم
اینقدر استرس کشیدم
سلام مادرِ دقیق و هُشیار!دیروز با نوه ۲۶ ماهه ام ،یازده ساعت خوب داشتیم.دخترا شیرینی خاصی دارند.اگر بخوام گزارشی مث شما بنویسم ازش،جالب میشه.مراقب دختر چش قشنگت باش.کتابی هست به نام من و کودک من.نویسنده دکتر حواد فیض ،متخصص کودکان که مراحل رشد را مث شما ،ولی پیش بینی کرده است و چگونه حمام دادن،چه انتظاری در هر سن از بچه داشتن.مث از پله بالا رفتن.ببین تو پیداش می کنی؟
سلام ممنونم از معرفی کتاب
کاش نوه وقتی بزرگ شد قدر شمارو بدونه
عزیز دل است این خانوم کوچولوی چهارماهه.
احتمالا داره دندوناش آماده بیرون اومدن میشن.چش قشنگ را بگو.دیدنش آرزومه.
مشاهداتت از تغییراتش نوشتن داره.
بگو کاش خوابم نمی گرفت تا لحظه ای از تماشایت غافل نمی شدم.رشد در سال اول تولد خیلی دیدنیه.چشمانت را به لحظات ناب و تماشایی رشد او،مهمان کن. بگو چرا مامانا بچه های اول را یه جور دیگه دوست دارند.
چند روز پیش داشتم به همین فکر می کردم .
که آیا واقعا اگه بچه ی دیگه ای بیارم ممکنه به اندازه ی
بهار دوستش داشته باشم ...واقعا سخته تقسیم دوست داشتن
جون دلم
دلم قنج رفت براش
لذت ببر تا میتونی
مچکرم