برای زدن واکسن چهارماهگی بهار استرس دارم .
می ترسم بچه تب کنه و داستان شه .
تاریخ ۲۳ خورده .
اگر جور شه مادرم اینا از انزلی بیان اینجا خوب میشه .
وگرنه مجبورم به زن طبقه پایینی رو بندازم که با هم بریم .
اونم خجالت می کشم واقعا .
سر صبحی خواب دیدم بهار مریض شده و داره بالا میاره .
دکتر بهار بهم میگه تو زیاد فکر می کنی .
بهم گفت تو باید می رفتی پزشکی میخوندی بس هرچی میشه سرچ
می زنی . بعضی چیزهارو تو نمیتونی تشخیص بدی تو این مقاله ها
که می خونی نیست .
_چند روز هست به صورتم کرِم آب رسان می زنم .حس بهتری به
خودم دارم .
_الف بهم پیشنهاد داده یک تایمی رو برم باشگاه و اون از بچه
نگهداری می کنه .حدود یک ساعت .دارم فکر می کنم بدمینتون رو ادمه بدم یا برم یک ورزش دیگه .
_الف میخواد با دوتا از همکاراش شنا بره . وقتی بهم گفت با وجود اینکه
تایم نبودنش نسبت به من که یک ساعته . واس اون چهار پنج ساعت هست
استقبال کردم . تشویقش کردم و گفتم برو برای سلامتیت خیلی خوبه .
_دوستم میم داره به فنا میره . کاری نیست نکرده باشه . براش خیلی ناراحتم .
_بهار جدیدا جیغ می زنه .