گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

احوالات

برای زدن واکسن چهارماهگی بهار استرس دارم .

می ترسم بچه تب کنه و داستان شه .

تاریخ ۲۳ خورده .

اگر جور شه مادرم اینا از انزلی بیان اینجا خوب میشه .

وگرنه مجبورم به زن طبقه پایینی رو بندازم که  با هم بریم .

اونم خجالت می کشم واقعا .

سر صبحی خواب دیدم بهار مریض شده و داره بالا میاره .

دکتر بهار بهم میگه تو زیاد فکر می کنی .

بهم گفت تو باید می رفتی پزشکی میخوندی بس هرچی میشه سرچ 

می زنی . بعضی چیزهارو تو نمیتونی تشخیص بدی تو این مقاله ها

که می خونی نیست .

_چند روز هست به صورتم کرِم آب رسان می زنم .حس بهتری به 

خودم دارم .

_الف بهم پیشنهاد داده یک تایمی رو  برم باشگاه و اون از بچه 

نگهداری می کنه .حدود یک ساعت .دارم فکر می کنم بدمینتون رو ادمه بدم یا برم یک ورزش دیگه .

_الف میخواد با دوتا از همکاراش شنا بره . وقتی بهم گفت با وجود اینکه 

تایم نبودنش نسبت به من که یک ساعته . واس اون چهار پنج ساعت هست

استقبال کردم . تشویقش کردم و گفتم برو برای سلامتیت خیلی خوبه .

_دوستم میم داره به فنا میره . کاری نیست نکرده باشه . براش خیلی ناراحتم . 

_بهار جدیدا جیغ می زنه .




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد