گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

واکسن چهارماهگی

بهار عزیزم .

امروز واکسن چهار ماهگیت رو زدیم .

من و مادرم بودیم.زنی که واکسنت رو زد چون به عنوان میهمان اینکار 

رو کردیم خیلی برای ما قیافه گرفت .اول قطره فلج اطفال 

بعد  ران راست و پیرو اون ران چپ که موقع زدن ران چپ با ترس و جیغ

به اون زن نگاه می کردی  و فهمیده بودی انگار خطری در راهه .

بعد از فرو کردن سوزن به رانِت نفست رفت و من ده برابر تو درد 

کشیدم .همه ی وجودم درد گرفت و نتونستم گریه نکنم .

چندین بار سعی کردم در همون حال بغلت کنم ولی مادرم پنبه رو روی زخمت نگه داشته بود تا خون شلوارت رو کثیف نکنه .

احساس ضعف آزارم می داد .احساس قوی نبودنم و درد کشیدنت 

اگرچه کمی بعد یادت رفت هنوز توی وجود من نشسته و قلبم رو می شکونه .

این رو جدی می گم .


نظرات 2 + ارسال نظر
حسین چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت 11:33 https://darfarasoyzendegi.blogsky.com

خدا حفظش کنه براتون و سایه تون روی سرش، مستدام ان شاء الله

سپاس

رضوان دوشنبه 24 بهمن 1401 ساعت 10:01 http://nachagh.blogsky.com

مهربونی مادرانه ات را دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد