خواهرم دوباره خوابگاه رو باید رزرو می کرده نکرده .
روز آخری دوستش بهش خبر داده بعد خواهرم
پشت تلفن وایستاده میگه : وات دفاعک .پشمام!!
(از دیالوگ هایی هست که تو دانشگاه یاد گرفته و دائم میگه)
مامانم از اونور با تعجب داره نگاه می کنه این چی می گه .
به من نگاه می کنه که چی گفت ؟؟؟ بعد سعی می کنه کلمه رو تو ذهنش حلاجی کنه .با یه مکث کوتاه .وات دِ فاز؟
میگم وات د فاز نیست یچیز دیگه ست .یک اصطلاحه . یعنی مثلا
چه چیز گندی اتفاق افتاده :))))
از اونور سر سفره ناهار بابام به خواهرم می گه اولین چیزی که به بهار
یاد میدی چیه ؟
خواهرم گفت : فکر کنم اولین چیزی که یادش بدم" پشمام هست .
:)))))
نمی دونم چرا یکهو یاد قیافه ی مامانم افتادم خنده م گرفت .