گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

ماه

حتی شب بهمن ماه که از سرما سانچو می زدیم وقتی به اجبار من تا دکه ی باقلی فروشی ته ته بلواررفتیم و جز یک قایق کوچیک ماهیگیری که اواسط دریا حامل دو ماهیگیر تور به دست بود ،هیچ موجود زنده ای اون حوالی نبود. به محض اینکه به دکه ی خاموش و بسته رسیدیم یادم اومد خواب اینجا هم دیده بودم ..برگشتنی ماه بالای سرمون خیلی شفاف می تابید .

الف پشت من و من جلوتر از اون از ترس و عجله برای برگشتن تند تند قدم برمی داشتم .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد