گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

کیش

مادر الف بهش می گه حواست به برادرت باشه اون بچه ست تو عاقلی 

حرف تو رو گوش می کنه . الف در جواب می گه به من چه ربطی داره 

من زندگی خودم رو دارم تا کی باید نگران زندگی این آقا باشم .

من لبم رو گاز می گیرم .با اسکاچ به جون ظرف ها می اوفتم . 

خسته م .به کیش فکر می کنم ..به دوچرخه سواری و هتل و مجتمع های خرید ...

مثل پشه ای بی جون که روی دیوار نشسته خودم رو به رویاهای دور و درازی وصل می کنم .رویاهایی که ازشون انرژی بگیرم‌..

مثل خونه ای لب دریا ،داشتن باغی پر از درخت های گیلاس .

مادرشوهرم می گه : من همیشه نگران اونم ,تو چون برادر بزرگتری باید حواست به اون باشه .(دو سال اختلاف سنی دارند)

من شیر آب رو می بندم و آشپزخونه رو به مقصد اتاق ترک می کنم‌.

لعنت به همشون 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد