گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

دربه در

نمی دونم الان غصه چی رو بخورم .غصه کاری که معلوم نیست 

جور شه .غصه اون زنه تو گروه که بهم گقت محتوای کارم ضعیفه ،

غصه ی جاریم که بعد از اونهمه لطفی که در حقش کردم شنیدم که

پشت من هم مثل باقی حرف زده ،غصه ی الف که مریض شده ،غصه ی 

بهار که نمیگذاره بخوابم ،غصه ی بیخوابی ها و دلشوره های خودم ،

غصه ی احساس پوچی و هیچی نشدنم ،غصه ی اینکه چرا ایران متولد 

شدم ،چرا خواهرم ازم متنفره،چرا یک دوست سالم و درست حسابی ندارم ،غصه درهم برهم بودن خونه ...

نمی دونم این کلاف سردرگم ذهنم کی میخواد آروم بگیره .

افکار خاکستری و دود گرفته پشت هم خودشون رو قاطی مخم می کنند . دلم می خواد ساعت ها گریه کنم تا فقط کمی این خستگی و بی خوابی از بین بره . دلم می خواد برم ‌...برم جایی دور و تا چندروزی برنگردم 

نظرات 2 + ارسال نظر
گیل‌پیشی سه‌شنبه 20 تیر 1402 ساعت 20:43 http://Www.temmuz.blogsky.com

مسئولیت زندگی سخته، حق داری خسته باشی.

رهآ سه‌شنبه 20 تیر 1402 ساعت 15:07 http://Ra-ha.blog.ir

عزیزممم .. دعا میکنم دلت اروم شه

قربون شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد