گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

تماس

گیسو زنگ زد .نزدیک یک ساعت حرف زدیم..

حقیقت این بود که نتونستم سر تصمیمم بمونم و باهاش قهر باشم.

یکی از اقوامش فوت کرده بود و دپرس بود . باهاش همدردی کردم‌،

همدلی کردم .در مورد آینده حرف زدیم ،در مورد دوست پسرش صحبت کردیم ..دعوتش کردم همین فردا بیاد خونمون .

نمی دونم بیاد یا نه .. خوب نبود .. برای این زندگی خیلی سگ دو می زنه .

خسته س .. مادرش شبانه روز داره گریه می کنه . همه رو اعصابش هستند .

منم دلم گرفته بود ..از خودم گفتم ..از پوچی و بی برنامگی .

سعی کرد بهم روحیه بده اما خودش داغون تر بود . خداحافظی کردیم .

نظرات 1 + ارسال نظر
گیل‌پیشی دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت 22:26 http://Www.temmuz.blogsky.com

ایشالا تحول مثبتی تو زندگیت رخ بدن عزیزم.
صبر کن بهارجان بزرگ بشه، میشه هم‌دمت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد