گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

پارک صبح

ساعت پنج صبح خیلی آنی تصمیم گرفتم برم پارک .

بهار تقریبا بیدار بود و لباس ترتمیزی هم تنش بود .شیرش رو آماده کردم و شال و کلاه کردم .بیرون که رفتم بهار با تعجب و اخم اینور اونور و آدم هارو نگاه می کرد .داخل پارک تک و توک گروه های ورزشی یا آدم ها بودند . بعد از کمی پیاده روی بهار رو سوارتاب کردم ولی چندان علاقه ای نشون نداد .یکی از خدمه پارک به بهار زل زده بود و میگفت :

سیاه چومه سیاه چومه جان چیه ؟به چی نگاه می کنی تو آخه ؟ همه رو نگاه می کنی؟

«سیاه چومه به معنای چشم مشکی» هست .

موقع برگشت پیرزن خمیده ای رو دیدم که ساک قرمزی دستش گرفته و سلانه سلانه با سرعت لاک پشتی و مردد به سمت اونور پیاده رو می ره .ناراحت و مضطرب بود . دژاوو اومد سراغم و دلم لرزید .

اینم صرفا برای ثبت لحظه که یهویی گرفته شد .



نظرات 3 + ارسال نظر
خانوم ف دوشنبه 30 مرداد 1402 ساعت 01:38 https://khanomef.blogsky.com/

دژاو چیه ؟

یعنی انگار قبلا جایی دیگه یا توی یه زندگی دیگه این صحنه رو دیده بودم‌.

گیل‌پیشی دوشنبه 30 مرداد 1402 ساعت 00:26 http://Www.temmuz.blogsky.com

اوخی بهار کوچولو، دستشو خدا حفظش کنه. ماشاالله مشخصه نازه

مرسی گلم

رضوان یکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت 13:56 http://nachagh.blogsky.com

آفرین کار خوبی کردی عالیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد