باشگاه خوش گذشت .
اولش افتضاح بود .اونجا تک افتاده بودم ..همه با دوست هاشون بودند ..به من سلام نکردند ،منم سلامی نکردم ..اکثرا پونزده شونزده ساله بودند،خیلی خجالت می کشیدم .فقط یک چهره آشنا دیدم .سعی کردم باهاش کانکت شم .اسمش محدثه ۲۲ساله تربیت بدنی میخونه و فامیل مربیمونه .مربیم باهام خوش وبش کرد ولی زیاد بهم آموزش نداد .
خیلی سوتی دادم ..اصلا نگم .اولش که رفتم تو بخش بچه ها تمرین« شَدو » کردم بعد هم توپ بدمینتون رو انداختم رو میله ای که نزدیک سقف بود و اونجا گیر کرد .پاس هامم به قدری با قدرت و بلند بود که مربی و دونفر دیگه بهم گفتند آروم تر .ولی اون آخرا به لطف اون هورمونی که بعد ورزش ترشح میشه و آدم رو شاد می کنه شادو بیخیال شده بودم .الکی حرف می زدم و میخندیدم و بقیه هم انرژیم رو که می دیدند باهام می خندیدند .برگشتنی دختری که باهام بازی می کرد به دوستش می گفت زهرا در حد جام جهانی بازی می کرد .
«دروغ چرا یاد کلاس که میوفتم خجالت می کشم اما مهم نیست ..مهم اینه حالم خوب باشه »
ورزش عالیه.
به قضاوت بقیه اهمیت ندید، لذت ببرید.
احسنت بر بانوی ورزشکار.