گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

یازده ماهگی

برای اینکه بعدها یادم بمونه :

_بهار این روزها مدام در کابینت هارو باز می کنه و ادویه هارو می ریزه وگاهی می بینم شکلات انداخته دهنش و می خوره و به زور از دهنش بیرون می کشم .

_نگاهش روز به روز آشناتر میشه و خوی و خصلت انسانیش بیشتر .

_وقتی حرصش در میاد چشماشو ریز می کنه اخم می کنه و هشت تا دندون بالا و پایین رو بهم فشار می ده .

_کلمه ی دد و بابا رو میگه .دست می زنه و دستاش رو رقصی تکون میده 

_می تونه در حد یک قدم برداره .

_صبح ها با خنده و شاد از خواب بلند میشه .

_هنوز نصف شب گریه می کنه و تا دوباره روی پام تکونش ندم نمیخوابه 

_موقع غذاخوردن میگذارم حسابی همه جارو کثیف کنه و خودش غذارو به صورت انگشتی بگذاره دهنش

_عاشق کوبیدن قاشق روی میز غذاست.

_عاشق کنترل تلویزیون،کاغذهای مقوایی،گوشی موبایل،انواع واقسام سیم ،پاره کردن و خوردن دستمال کاغذی،از سرو کول ما با رفتن هست .

نظرات 2 + ارسال نظر
گیل‌پیشی دوشنبه 20 شهریور 1402 ساعت 23:02 http://Www.temmuz.blogsky.com

اوخی بهار گلم

خانوم ف دوشنبه 20 شهریور 1402 ساعت 15:20

نمیدونم چرا
ولی به نظرم لزرگ شدن بهار به کم طولانی نشد؟
نمیدونم چرا به نظرم اومد خیلی وقته به دنیا اوردیش

تو کجایی هرجا می گردم نیستی . آدرس کانال رو برام بذار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد