گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

تکراری

  

دیشب الف هزارباره درباره اون زمین نق و ناله زد و من گوش دادم .

تهش باز بدون هیچ گونه نتیجه ای هردو با دلی پر و غمگین خوابیدیم .امروز مادرشوهر بعد از مدت ها زنگ زد و حال مارو پرسید .از الف هم پرسید ..با مکث گفتم خوبه (کرم داشتم) گفت : چرا اینجوری میگی .گفتم هیچی باشگاه میره خسته میشه .

یک حس خوشبینانه همیشگیم که اکثر وقت ها مزخرف و بولشِت محض میگه گفت : شاید کائنات داره همکاری می کنه .شاید خوابی چیزی دیده تا اون زمین رو بده . 

_اصلا احساس خوبی ندارم اینارو می نویسم . واقعا اون زمین به برگ هام هم نیست ....الف هست که همش فکر می کنه در حقش نامردی شده .هی اذیت میشه ... برام با دلیل و منطق میاره که با اینکار بهش بی احترامی کردند . دیشب بغضم گرفته بود از حرف هاش ..در سکوت گوش می دادم . با ناراحتی بهش گفتم : دیگه تمومش کن ،رها کن .

دو راه داری یا دعوا مرافعه راه بندازی که بهم میگی نه اینکارو نمی کنم دلم براشون می سوزه و فلان یا اینکه رها کنی بگذاری کنار .

می گه نه این فکر من رو اذیت می کنه باید در موردش حرف بزنم تا آروم شم . 

_واقعا خسته شدم . حس می کنم یک زخم کهنه رو هی باز می کنه و می خارونه .همینقدر آزاردهنده است .

نظرات 1 + ارسال نظر
گیل‌پیشی سه‌شنبه 21 شهریور 1402 ساعت 14:00 http://Www.temmuz.blogsky.com

به جای اذیت کردن شما و خودش، واقعا بهترین کار اینه که با مادرش صحبت کنه.مادر محرم رازه.
بره بگه این فکرها هر روز اذیتم می‌کنه.

هی ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد