گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

یک

اول بگم که دیگه مثل قبل رژیم نمیگیرم اما چون هله هوله رو خیلی کم کردم معده م کوچیکتر شده غذای کمتری نسبت به قبل میخورم و وزنم هنوز روی ۶۸ مونده .کلا خودم رو کشتم سه کیلو کم کردم .لغزش داشتم اما بعدش دوباره رعایت میکردم .


دوم این رو دارم تو زندگیم متوجه می شم که آدما فقط با استمرار موفق میشن به اهدافشون برسند .توی هیچ زمینه ای نباید بگی چون امروز وا دادم پس دیگه نمی تونم .اگر وا دادی از فردا دوباره شروع کن .اگه نتونستی از فردا، از هفته بعد شروع کن .


سوم  من هنوز کتاب خوندن رو ترک نکردم و به واسطه همون استمرار که گفتم دارم ادامه می دم وجالب اینجاست که در کمال تعجب منی که همیشه ول می کردم و چندین ماه بعد تا چی میشد میخواستم کتاب بخونم الان نه که بگم هر روز می خونم ولی اگه یک روز نخونم مثل یک وسواس ذهنی یچی میاد تو مغزم که ای وای نخوندیا و در مورد کتاب یک سوپرایز برای خودم دارم که چندین سال بعد اگه پیش اومد اینجا مینویسم.


چهارم خیلی برام جالبه . یسریا هستند وقتی یکی جذب ارگانی میشه و استخدام میشه از شدت حسادت پاره میشند و میشینن های های به حال خودشون گریه می کنند که چرا اون شد من نشدم . زیاد دیدم این مدل افراد رو تو دوستام . خب تو اگه ...ش رو داشتی می نشستی درس می خوندی وقت می گذاشتی برای خودت تا توام بتونی . اینقدر بدم میاد یکجا می نشینند و حرف مفت می زنند .بلند شو توام دستی به صورتت بزن. کی گفته اگه بخوای نمی تونی انجامش بدی ؟ اونو همین الان خفه کن و شروع کن .من هنوز تصمیمی بابت استخدامی ندارم ولی بعد جذب چهار نفر از آشناهامو دوستام خیلی برای خوندن انگیزه گرفتم .شاید استارت زدم .


پنجم حال این روزهام زیاد تعریفی نداره . بعد از جریان خواهرم دیگه خوشحال نیستم .گاهی خواب های آشفته می بینم .توی خواب هام معمولا از دست من مثل همیشه ناراحته یا کینه داره .نه که بگم در روند زندگیم خللی وارد کرده .اما غمش همیشه تو دلم هست و جالب تر اینجاست که تمامی پست هایی که جدیدا می بینم همش در مورد خواهرانه هاست و حالم بیشتر بد میشه .


ششم‌ مامان و بابا نسبت به قبل با احتیاط تر باهام رفتار می کنند . مامانم دیگه بغلم نمی کنه و توجه و علاقه ش رو معطوف بهار کرده .منم دیگه جلوی مامانم بچه بازی در نمیارم تا محبتش رو جلب کنم و اینکه بیام همه چیز رو بهش بگم.اگر چیز خوبی باشه می گم ..چیز خوبی نباشه (مثل مریضی و این چیزا که دو هفته قبل گریبانگیر الف بهار و من شده بود)تا خودش زنگ نزنه و متوجه نشه و نپرسه نمیگم .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد