تایپ کردن تو گوشی قبلیم واقعا سخته ولی به ناچار می نویسم تا ذهنم آسوده شه .
اول امروز گوش بهار رو سوراخ کردیم و دوتا گوشواره ی طلایی رنگ نشوندیم رو گوشش .برخلاف تصورم و حرف های دکتر و مادرشوهر و حتی منشی که می گفتند بهار گریه زاری و شلوغ می کنه و دیرآوردیش و ... بچه به قدری محو عروسکی که توی دستم گرفته بودم وبازی می کردم شده بود که جز یک جاخوردن و بعدش یک نم اشک کوچیک رو چشماش زود فراموشش شد.
حالا همونا که می گفتند دیر آوردی و فلان می گفتند دیدی الکی می ترسیدی و ..
دوم خبر رسیده که جاری حامله ست . :))
سوم خیلی خسته م .الان واقعا باید بخوابم .گوشیم رو انزلی جا گذاشتم و با این نمیشه تایپ کرد
چهارم برادرشوهر باز بدهی بالا آورده .این بار به جای خودش چک های زنش درگیره .حدود چهارصد میلیون . ماه پیش به جای پاس کردن بدهیش دویست میلیون پول رو برداشت خونه ش رو قشنگ کرد . صدتومنش رو از بابای الف گرفت و پول اون پیرمرد پیرزن روخورد .
مبارکت باشه بهار کوچولو
اون پیرزن پیرمرد
خودشون راضی بودن پول و دادن لابد
بعضیا از پدر مادرا به بعضی از بچه ها بیشتر روا دارن
اونا به اون داداش الف خیلی پول دادن و به فنا رفته . داداش الف از اونا همیشه می کنه ..ولی به قول شما از اونابه این بچه شون خیلی رسیده
مبارک باشه. بهار نازنین
به مشکلات جاری فکر نکنید. اعلام ورشکستگی بکنن خب. انگار بدهیها تموم نمیشن. مدیریت هم نمیکنن.
تاجر نیست گیل گیلی من .یک سوپرمارکت داره که اتفاقا خیلی هم کارش گرفته .ولی تا دلت بخواد چک پاس نکرده دست مردم داره .خجالت نمیکشه .جای اینکه بره بدهیش رو پاس کنه رفته کابینت خونش رو عوض کرده و جای دستشویی و اینارو عوض کرده و .. اونوقت هرلحظه امکان داره پلیس بیاد بگیرتش .
جاری مگه بچه نداشت ؟
یکی دیگه برا چیشه تو این بدهی !
من آدم عوضی هستم امید که این سری بره زندون تا ادب شه آدم ِ نادون .
گوشواره بهارم مبارک باشه
تو اتفاقا درست حرف می زنی . چون وقتی زن ومرددرحد اونامشکل دارند اینکار حماقته
ممنون عزیزجان