گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

روزی روزگاری ۲

الف اومد خونه .دیدم ناراحته ..

نگو با مامانش حرفش شده سر من . مادرشوهر ازش پرسیده زهرا چرا نیومده نکنه از دست من ناراحت شده که اون سوالو ازش پرسیدم . 

الف هم یهو داغ دلش باز شد و ربط و بی ربط رو به هم وصل کرده و هرچی تو این مدت از رفتار خانوادش براش گفتم و چیزهایی که دیده رو به مادرش گفت.مثلا از مادرش پرسید مامان زهرا به تو بی ادبی کرده تا حالا؟اون گفت نه .گفت پشتت حرف زده ؟گفت نه (کارایی که جاریم کرده بود)گفت نه هیچکدوم از این کارارو نکرده ولی با ما گرم نمیگیره .

الف گفت مادر من اتفاقا این تویی که فضارو باید جوری برای ما فراهم کنی که گرم باشه . بعد ماجرای بازارمحلی رو گفت که من تو پست ها نوشته بودم که به مادرشوهر گفته بودم با اسنپ میخوام برم و اون به روش نیاورده بود و فرداش با جاری رفته بود . 

بعد گفت از بعد زایمان من جز دوبار که اون اولا اومد و( با هزارجور پذیرایی )گذاشت رفت دیگه خونه ما نیومده . و اینکه از همون اول گفته بود من نمیتونم بچه رو نگه دارم و ما گاهی آرزو داریم یک ساعت بخوابیم و یکی بچه رو برامون نگه داره .اینارو مطرح کرد و متاسفانه جریان جاری موذی و تیکه های برادرشوهر هم گفت .

آخ قلبم ...قشنگ انگار من پرش کرده بودم و حرفای من رو میزد .چون مادرشوهر پرسید اینارو زهرا گفته ولی الف گفت نه من احمق نیستم اینارو میبینم خودم و...

مادرش واکنشش چی میتونست باشه ؟ 

یکهو زد کانال فیلم هندی شروع کرد به اشک تمساح ریختن که وای نمیخواد بخاطر زنت مارو بکشی .مارو تیکه پاره نکن ..

و اینکه من مگه چیکار کردم ..من فقط یسوال در مورد هانیه ازش پرسیدم و کلا رو همین جمله کلیک کرد تا الی آخر .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد