خونه الف اینا رفتیم . مادرشوهر اصلا به روش نیاورد که با ما قهره .ولی برخوردهای سردش رو می دیدم که هر ازگاهی از یکجایی بیرون می زد و صدای پچ پچ های مادرشوهر و جاری هم تو آشپزخونه می شنیدم .
اما گوش نمیدادم ببینم چی می گن .
نمی تونم بگم برام مهم نبود . اما خیلی هم اهمیت ندادم که مثل قبلا شب و روز بزنم به خودم که وای تو چه کردی . وای چرا پشتت حرف می زنندو بعد نجوای درونم بیاد بیرون و بگه اصلا تقصیر خودته .شاید حساس شدی و اونها پشتت حرف نزدند .
به جاش مثل دخترهای سر به زیر در گذاشتن سفره کمک کردم .اجازه ندادم جاری حامله م برای گذاشتن سفره خم و راست شه .ظرف ها رو شستم .موقع شستن ظرف ها مادرشوهر که همیشه می گفت زهرا قابلمه سنگینه نشور این بار چیزی نگفت . رفتم و میوه هاش رو شستم و سینی چای رو چیدم .و بعدش هم نشستم پیش شوهرم و گاهی گفتگوی کمی با پدرشوهر ،جاری و حتی برادرشوهر داشتم و حتی الامقدور کمترین دیالوگ رو با مادرشوهر داشتم .
مادرشوهر چند روز هست پشت هم تو اینستا استوری های به پدر و مادرت احترام بگذار و برای پدر مادرت گدایی کن تا خدا پادشاهت کنه و این چیزها می گذاره .یا استوری های غم انگیز مثل دلم شکست و دستم نمک نداره . یک مدت محدودش کرده بودم که اگه منظورش منم اصلا نبینم .بعد با خودم گفتم ولش کن . بگذار همینجوری خوش باشه .
ادامه دارد
سلام موج مهربونم. خوبی؟
عروس نمونه
بذار در افکار خودشون غرق باشن.
سلام عزیزم ممنونم گلم
سلام. حالا با سیاست تقابلیتون با مادرشوهر کاری ندارم؛ چرا نظرات پست آخرو بستید؟!
چون فقط خودم میدونستم چیشده
چه خوب بود این مرتبه رفتن تون خونه مادر شوهر .
زن گنده
چه حوصله ای داره
استوری شر و ور میزاره
از نوع رفتارت خوشم اومد آفرین دختر عاقل
بذار خوش باشه . قربان شما
چقدر حال بهم زنه این مار
من واقعا بدم میاد
حرفی داری بیا رو در رو بگو
چرا مثنوی مینویسی تو اینستا