گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

آره

کباب خریدیم .ساعت دو رفتیم  خونه مادرشوهرو الان برگشتیم . همه چی خوب بود ..

جاریم نشسته بود .برای بچه جاریم چندتا هدیه کوچولو گرفته بودم .همه کارهارو من کردم ..شستن ظرف ها ،چای ریختن ،تعارف چای و میوه،شستن پیشدستی ها .چون دلم خواست کردم ..

چون همیشه اینجوری ام کردم ..اگر روزی دلم نخواد هم نمیکنم ..

این هارو نمی نویسم تا بگم خوبم یا بگم کارخاصی کردم نه ..

برای خودم می نویسم .برای ثبت ...

الان هم حس خوبی دارم .برگشتیم ..حالمون خوبه ..مادرشوهر با ما خوب بود .گرچه برخلاف همیشه اینبار از من بابت کارهام تشکر نکرد .اما همینکه همسرم دوبار جلوی همه ازم تشکر کرد همه رو شست برد .پدرشوهر غمگین و کمی توقیافه بود .. نمیدونم بخاطر ما بود ..بخاطر جریان ارث و میراث پدرخدابیامرزش بود ..چشم هاش نور نداشت .عصبی بود و به همه به خصوص به مادرشوهر می پرید .مادرشوهر هم زیاد رو اعصابش می رفت .

بگذریم ...