گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

قران خون کلاس بودم

الان یهو یاد معلم قران ابتدایی افتادم .

روخوانی قرانم از همه بچه ها بهتر بود .این خانم تازه و برای اولین بار به مدرسه ما اومده بود . بعد وقتی توکلاس حرف زد بچه ها گفتند خانم زهرا خیلی خوب قران می خونه و اینا ..

بعد از من خواست بخونم و خوندم . بعد از اون روز یکهو به طرز عجیبی با من بد شد . جلو چشم من افرادی که بد می خوندند رو قربون صدقه می داد و وقتی تو نظرسنجی ها حرف می زدم با گوشه چشمش نگاهم می کرد و به بغل دستیم لبخند می زد . عوضی آشغال فکر می کرد من مغرور هستم .چشم نداشت گوشه شصتم رو ببینه که چطور می کنمشون از استرس . چشم نداشت ناخن های جویده شدم رو ببینه .تا چند ماه باهام اینطور بود تا وقتی که یک روز چنان قران رو خوب خوندم تو کلاس که دهنش وا موند و شروع کرد به تحسین و تمجیدم . 

بعدها خیلی دوستم داشت .حتی من رو به خانه قران انزلی برد و کلی ازم تعریف کرد و کلی هم باعث پیشرفتم شد . 

اما زود قضاوتم کرد . من هم آدم عقده ای هستم . کافیه یه رفتار از کسی ببینم و خوشم نیاد و مخصوصا اینکه ناحقی باشه.اصلا و ابدا فراموش نمی کنم

نظرات 1 + ارسال نظر
Nia سه‌شنبه 8 اسفند 1402 ساعت 19:31

روز شما خوش.
مدتی هست که نوشته های شما رو می‌خونم و به شدت باهاشون ارتباط برقرار کردم.
شما نویسنده ی خیلی خوبی بنظر میاید.
تصمیم شما برای من محترمه اما واقعا خوشحال می‌شدم اگر از نوشتن پشیمون نمی‌شدید.

سلام روز شما هم خوش نیاجان.
چه کار خوبی کردی بهم پیام دادی .. ازت ممنونم که مدتی کنارم بودی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد