گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

روز اول

روز اول تقریبا همه چیز خوب بود .چهل ستون و نقش جهان و بعد چهارباغ رفتیم. الان فقط تصویرها توی ذهنم هست و دلم نمیخواد بیش از اون فکر کنم. 

تصویرهای :

_پسربچه ای که وقتی چهل ستون بودیم و داشتیم عکس میگرفتیم  اصرار داشت صورت بهار رو ببوسه 

_الف و من که دوشادوش هم راه می رفتیم و هر از گاهی دست هم رو می گرفتیم .

_آفتاب که لپ هام رو سوزوند 

_لیوانی که طرح گل های آبی داشت

_کرم شب تاب اسباب بازی که به نخی بسته شده بود و دست اغلب بچه ها بود .

_سی و سه پل .شب بود ..پسری که ازمون عکس گرفت و همراه دخترش گفت بلاخره رشته عکاسیت یک جا به درد خورد .

_هوای باد و بارونی 

_صبحانه هتل