می نویسم چون روزی خاطره میشه .
_ذوق کردن ها ،چرخش دایره ای شکل ،باز کردن دست های کوچیکت یکطور قشنگ ..مثل وقتی که رو جدول خیابون راه میری و میخوای نیوفتی اما نه اونقدر جدی یکطور لطیف با شادی کودکانه و ریتم خاص که فقط منحصر به خودته بعد خم شدن گردن و لبخندت و معمولا لپ های پُرِت که مشغول خوردن هستی .
_موهای دم اسبیت و انگشت اشاره ت که همیشه حتی برای روشن کردن پریز برق اول از اون استفاده می کنی و بیشتر اوقات زخم و زیلی میشه
_بوسیدن هات
_مدادرنگی که برام میاری تا نقاشی بکشم .
_کتاب می می نی
_پایین سینی غذات روی فرش که همیشه خدا پلو و چیزهای دیگه می ریزه
_ به بیسکوئیت میگی : بیجی
_به برگ میگی : بَگ
_اسمت رو می گی : بَ آ
_به گل میگی : دُل
به بابات می گی. : باباجی
به سلام میگی : اَ
عاشق بیرونی . کشته مردشی ..همش دوست داری بری بیرون .
_نگاه کنجکاوت به هر وسیله جدید
حس قشنگی که دارم وقتی گاهی موقع خواب نگاهت می کنم .
_بماند به یادگار
بهار جون مادرها اینطوری واسه بچهشون ذوق میکنن. حتما تو هم وقتی مادر بشی، این تجربیات رو بیشتر درک میکنم.
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی.
قدر خودت رو بدون. واسه هیچی غصه نخور. تمام نگرانیهات رو بسپار به خدا.