خیلی بدم میاد از اونهایی که ملاک خوب و بد بودن افراد رو انجام
دادن واجباتی مثل نماز و روزه می دونند .چون اینجوریه پس خوبه .
چه حرف چرتی .خودم قبلا اینطوری فکر می کردم .
اما از وقتی با الف ازدواج کردم و الف رو با خیلی از آدم های مذهبی
دور و برم مقایسه می کنم می بینم این چیزها هیچ ربطی به خوب و
بد بودن آدم ها نداره .
یکی می تونه هم مذهبی نباشه هم اخلاقش خوب باشه .هم حرام مردم
رو حلال نکنه .رشوه نگیره ،آدم صافی باشه .
من خودم نماز می خونم ولی هزار تا جای دیگه اشتباه کردم.
پشت سر حرف زدم ،کار نادرست انجام دادم .یادمه قبل ازدواج وقتی
فهمیدم الف نمازخون نیست می خواستم بهم بزنم .
بهش گفتم می خونی؟
گفت : نه . مکث کرد و گفت شاید بخونم .. شاید نخونم ..
بعد من رو نگاه کرد و ساکت شد .
اون موقع با خودم گفتم وای ...این ملاک منو نداره ..من اگه با این
ازدواج کنم از خدا دور میشم و فلان و بهمان .الان میبینم
چه خری بودم .من اگه نماز خوندن خودم به درد می خورد ،رفتار خودم
درست بود می تونستم جذبش کنم به این کار .
خیلی اتفاق ها افتاد.
_مهم ترینش داداشمه که دیسک کمرش پاره شده و امروز عمل می کنه
_اتفاق بعدی مادرشوهرم و بازی های جدیدش برای ندادن زمینه .
_بعد بهار و بردنش برای اولین بار به پارک اونم تنهایی .(دلگیر بود)
_سه روز اول اردیبهشت هم میریم رودبار(مسافرت)
الان ذهنم یاری نمیده باقیش رو بگم . :))))فعلا تا همینجا بسه .
شب قدر امسال فقط یک شب رفتم مسجد .
بعد از دعای جوشن کبیر آخونده شروع کرد و ربط و بی ربط رو
به هم وصل کرد تا گیر بده به موی زن ها .
به مادرم گفتم:حوصله ی این حرف های مسخره رو ندارم و رفتم
بیرون . جای اینکه شب قدر حالم خوب شه تو مغزم پر از حرف شد .
با خودم فکرکردم چجوری آخوند که سوادش در حد همون حوزه علمیه
و چه بسا کمتر هم هست اینهمه بزرگ شده که به خودش اجازه میده
در مورد هر مطلبی اظهار فضل کنه .
چندی پیش یک آخونده می گفت : بعضی مردها چطور از ماشینشون مواظبت می کنند و موقع بارندگی روش سرپوش می گذارند ولی میگذارند زنشون بدون حجاب بره بیرون .
همین که تو ذهن عنگلشون زن رو جز مایملک خودشون می دونند باعث بهم خوردن حالم میشه .انگار زن کالاست و برای خودش هیچ شخصیتی نداره .با وجود مرد هست که شخصیت پیدا می کنه .بعضی وقت ها
از شدت غصه دوست دارم بمیرم .از این همه ناحقی نمی تونم آروم بگیرم
چند روز پیش گیسو و من استوری هم رو ریپلای کردیم .
باهاش حرف می زنم اما دیگه مثل قبل نیستیم .
رفتارم رو باهاش بر طبق رفتار خودش تنظیم کردم .
حقیقتا برام مهم هم نیست .
خودم رو وقف زندگیم کردم .دیگه نیازی به رفیق صمیمی ندارم .
هرگز هم دیگه قصد ندارم با کسی صمیمی شم .
همون دوست خالی بهتره .