نمیدونم این چه حس و حال مزخرفیه که برای تک تک کارها و حرف هام
عذاب وجدان میگیرم .بعدش هم تمام اسلحه هارو سمت خودم میگیرم و یک مرتبه بامب . با یک شلیک به کل متلاشی میشم تا صبح بعدی که بیام خرده ریزهام رو جمع کنم و از جا بلند شم .
واقعا به اونایی که میگن فردا یا امروز میرم آنومالی حسودیم میشه .
دو هفته صبر کردن برای اینکه تازه طرف بیاد برات نسخه بنویسه مسخره ست .
اعصاب خوردیه .
پ_ن : مامان الف دوست داره پسر شه .
پ_ن : من برام هیچ فرقی نداره هرچی خدا بخواد