مادر شوهرم یکجوری پشت تلفن باهام حرف می زنه انگار من بدون
این بچه هیچ ارزشی براش ندارم .
پ_ن : مهم نیست ولی بهم برمیخوره
وقتی بچه گریه می کنه تنها چیزی که بهش فکر می کنم اینه که درد داره .
حتی یکذره هم اعصابم خورد نمیشه ولی دلم میخواد کمکش کنم دردش تموم شه .
دیروز دکتر زنان تو چشم هام نگاه کردو گفت از این به بعد بیشتر
به خودت برس .
گفت افسردگی بعد از زایمان تا ده روز طول می کشه و بعد پرسید که امروز
روز چندمه ؟چشم هاشو کمی چرخوند و خودش جواب خودش رو داد .
دوازدهم .
پ_ن : چیزخاصی نگفت اما نمیدونم چرا حرف ها و رفتارش من رو آروم کرد
و باعث شد شب راحت تر بخوابم .
پ_ن : می ترسم زردی بچه باز برگرده .