گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

تلنگر

حس اینکه یک حشره بزرگ رو کمرم نشسته .


کمکی

ولی کاش یه کمکی داشتم شب ها بچه دست اون بود ‌.صبح ها هم تا بعدظهر دستش بود . واقعا چیز کمی میخوام میدونم .

بهار من

بهار یه دختر با موهای مشکی پرپشت ،با پیشونی پر از پُرز،با چشم های

مشکی قشنگ ،چونه و لب و دهن کوچولو و صورت گرده .

_یک روزی یکی بهم می گفت همه ی مادرا فکر میکنند  بچه شون 

قشنگترینه.

میخواستم بگم واقعا همینطوره .نمیتونم چیزی رو نگاه کنم و بگم این نقصه .

وجودم سراسر از دوست داشتنه .

اه

واقعا این روند شیر دادن رو مخه .

مخصوصا آروغ گرفتن بعدش .

مخصوصا شب ها که از خواب بلند میشی و باید شیر بدی و ...

_این روزا برام یطوریه انگار همه ی فرداها تو دانشگاه امتحان دارم و

باید شبانه بلند شم .

_تنبل هم شدم وایمیستم بچه گریه کنه بعد بهش شیر میدم .


ترک عادت

اگه بتونم کندن ِ گوشت کنار ناخنِ انگشت شصتم رو ترک کنم 

فکر کنم بتونم خیلی برنامه هام رو تو زندگیم عملی کنیم .

خیلی نیمه کاره هارو  تموم کنم ...