گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

بچه

داشتم فکر می کردم حتی اگر بهار به اندازه من بزرگ شه ، حتی اگه 

ازدواج موفقی کنه یا توی شغلش بهترین هم باشه .

حتی اگر همه جی به ایده آل ترین صورت ممکن بگذره باز هم خیال من 

مثل روزهای قبل از اومدن بهار به زندگیم راحت نمیشه ..



ترس

رفت و آمدم که به انزلی زیاد میشه خوف برمی دارم .

مخصوصا این سری که بعد از ۲۲ بهمن می خوام برم اونجا .

همش می ترسم الف و بابا بازم بحث سیاسی کنند .

یا چیزی بشه که الف خوشش نیاد .

امیدوارم بخیر بگذره چون واقعا از استرس و تشویش خوشم نمیاد

مزاح

اگه فحشم نمی دید به سرم زده آدرس وب رو دوباره عوض کنم .

سوپ

مادرشوهرو پدرشوهرم سرما خوردند . 

براشون یک قابلمه بزرگ سوپ درست کردم و دادم الف براشون 

ببره .بیشتر این محبتم برای این بود که الف رو دوست داشتم .

بخاطر خوشحالیش اینکار رو کردم ♡

احوالات

برای زدن واکسن چهارماهگی بهار استرس دارم .

می ترسم بچه تب کنه و داستان شه .

تاریخ ۲۳ خورده .

اگر جور شه مادرم اینا از انزلی بیان اینجا خوب میشه .

وگرنه مجبورم به زن طبقه پایینی رو بندازم که  با هم بریم .

اونم خجالت می کشم واقعا .

سر صبحی خواب دیدم بهار مریض شده و داره بالا میاره .

دکتر بهار بهم میگه تو زیاد فکر می کنی .

بهم گفت تو باید می رفتی پزشکی میخوندی بس هرچی میشه سرچ 

می زنی . بعضی چیزهارو تو نمیتونی تشخیص بدی تو این مقاله ها

که می خونی نیست .

_چند روز هست به صورتم کرِم آب رسان می زنم .حس بهتری به 

خودم دارم .

_الف بهم پیشنهاد داده یک تایمی رو  برم باشگاه و اون از بچه 

نگهداری می کنه .حدود یک ساعت .دارم فکر می کنم بدمینتون رو ادمه بدم یا برم یک ورزش دیگه .

_الف میخواد با دوتا از همکاراش شنا بره . وقتی بهم گفت با وجود اینکه 

تایم نبودنش نسبت به من که یک ساعته . واس اون چهار پنج ساعت هست

استقبال کردم . تشویقش کردم و گفتم برو برای سلامتیت خیلی خوبه .

_دوستم میم داره به فنا میره . کاری نیست نکرده باشه . براش خیلی ناراحتم . 

_بهار جدیدا جیغ می زنه .