گذشته من

گذشته من

جای خالی
گذشته من

گذشته من

جای خالی

خواب

زمانی که عاشق الف شده بودم مدام خوابش رو می دیدم .

نصف خواب هایی که در موردش دیدم تو زندگی واقعیم تعبیرشد‌

و این واقعا برام عجیبه

خواهرم

خواهرم دوباره خوابگاه رو باید رزرو می کرده نکرده .

روز آخری دوستش بهش خبر داده بعد خواهرم

 پشت تلفن وایستاده میگه : وات دفاعک .پشمام!!

(از دیالوگ هایی هست که تو دانشگاه یاد گرفته و دائم میگه)

مامانم از اونور با تعجب داره نگاه می کنه این چی می گه .

به من نگاه می کنه که چی گفت ؟؟؟ بعد سعی می کنه کلمه رو تو ذهنش حلاجی  کنه .با یه مکث  کوتاه .وات دِ فاز؟

میگم وات د فاز نیست یچیز دیگه ست .یک اصطلاحه . یعنی مثلا 

چه چیز گندی اتفاق افتاده :))))

از اونور سر سفره ناهار بابام به خواهرم می گه اولین چیزی که به بهار 

یاد میدی چیه ؟ 

خواهرم گفت : فکر کنم اولین چیزی که یادش بدم" پشمام هست .

:)))))

نمی دونم چرا یکهو یاد قیافه ی مامانم افتادم خنده م گرفت .


چرا واقعا

دیشب بابا صداش رو یکلحظه زیر کرد و قربون صدقه بهار رفت .

بهار به قدری ترسید و جیغ کشید که نزدیک بود بمیرم از ناراحتی .

بچه رو دیگه صندلی پشت تو کری یِر نگذاشتم . تمام طول راه تو بغلم بود .

مادرم می گفت قلبش مثل قلب گنجشک تند تند می زد . 

بمیرم براش

اعصاب خوردی

دیگه حالم از سیاست و بحث های سیاسی بهم می خوره .

خونه الف که می ریم شروع می کنند به توهین و فحش و فحش کشی

به این داستان ها که شد .

خونه پدر مادر منم کاملا برعکس انگار مدینه فاضله و بیت المقدسه .

طرفدار سفت و سخت نظام اند و عقیده دارند مسئول ها بدند وگرنه 

همه چیز خوبه .کار کارِ آمریکاست و این داستانا .

این وسط منم اعصابم خورد میشه پدر مادرم چشماشون رو به روی خیلی

چیزها بستند و نمی خواند که ببینند یک عمر راهی رفتند که تهش پوچ 

بوده .چند روزپیش داشتم می گفتم ناراحتم الف زیاد کار می کنه و اون هایی 

که بالا نشستند کار نمی کنند و بهترین امکانات رو دارند .

بابام گفت زندگی همینه و انتظاراتت رو بیار پایین .

تو مخش کاشتند که توقعت باید پایین باشه و همیشه باید شکرکنی و 

این چیزا .این وقت ها دوست دارم داد بزنم یا برم ازونجا .

حالم بد میشه اینقدر حق به جانب حرف می زنه. نه حرف های من رو 

می شنوه نه دوست داره بشنوه .

باید کمتر برم اونجا .

هیچ

بیشتروقت ها اونقدر تو خیالات خودم سر می کنم که نصف حرف های 

طرف مقابلم رو نمی شنوم . نمونه ش دیشب که الف بهم گفت این آهنگ 

رو به افتخار تو گذاشتم و من هردوبار که پلی شد جایی دیگه سیر می کردم .

جایی بین گذشته و آینده ..بین حرف ها و آدم ها وکلمه ها ..

الف پرسید چطور بود ؟ 

_واقعا قشنگ بود ممنون