موقع تعارف کردن چای خیلی اتفاقی چت خواهرم رو دیدم که اسم پسرخاله م روش نوشته شده بود .حالا نمیدونم اشتباه بود،راست بود ..
چندبار بهش تیکه انداختم گفت نه من با کسی درارتباط نیستم و فلان و بیسار .خدایا داماد بعدی از فامیل نباشه ..تو رو خدا قسمت میدم .فامیل نباششههههههههههه
الان یک ماه بیشتر هست موهبت خوندن نماز صبح رو از دست دادم و هر شب قضاش رو می خونم . تاثیرش تو زندگیم خیلی زیاد بود .حالم رو خوب می کرد ،قلبم رو آروم می کرد .این روزها به قدری خسته م واقعا کشش ندارم سه شب پاشم نماز بخونم .بچه داری هزار مرحله داره و خیلی ازم انرژی می گیره .دلم تنگ میشه ولی ..خیلی هم تنگ میشه .
امروز بهار وارد نه ماه شد .
اگه زایمان زودرس حساب کنم ،الان وارد هشت ماه شده .
تغییراتش :
_سعی می کنه فراتر از غلت زدن پیش بره ولی هنوز چهار دست و پا نمیره
_وقتی رو پا نگهش می دارم نمیوفته و
سعی می کنه راه بره و تا حدی موفق میشه .
_دیگه در نگاه اول به غریبه ها لبخند نمیزنه ،اما بعد از مدتی که
براش شکلک در میارن سریع بهشون میخنده .
_با صدا کردن اسمش بر می گرده .(شصت و پنج درصد مواقع)
_وقتی میخوام قطره آهن یا مولتی ویتامین بهش بدم لباش رو غنچه ای میاره جلو و سفت می کنه تا نتونم قطره رو تو دهنش بریزم .
_حتی اگه گریه هم کنه با شنیدن صدای آسانسور و عکس العمل من
که میگم بابا اومد می خنده و به من نگاه می کنه .
_دو تا دندون پایینش درومده و دندون های بالاش دیوونمون کرده .
(چرا در نمیاد اه)
_جدیدا دست می زنه .مخصوصا با شنیدن موزیک های شاد .می خنده و دست می زنه
_می تونه بدون کمکی بشینه .اما ممکنه بیوفته بعد ازحدودا ده دقیقه .
چون ورجه وورجه می کنه و باممم.
_علاقه ی زیادی به خوردن سیم جاروبرقی و تلفن ،بند کیف من ،هویج خام ،زردآلو،کنترل تلویزیون،ریشه های فرش،گل های تو گلدون و جعبه دستمال کاغذی و چیزای پلاستیکی مثل پلاستیک کهنه هاش یا هرچی که تو پلاستیک هست داره .
داره خوابم میگیره .فکر کنم همه رو نوشتم ..شبت بخیر خودم
بهش می گم تو مگه با علی دوست نبودی چرا برای فلانی درخواست دوستی فرستادی . می گه من دیگه اون آدم قبلی نیستم .الان با همه ام ولی با هیچکی ام نیستم .میگم فلانی تو عکسی که برام فرستادی قیافه ش بد نیس ولی کلی دختر دور و برش هستند این داستان داره به درد زندگی نمی خوره .
می گه من که نمی خوام باهاش ازدواج کنم می خوام دوست دخترش شم .میگم چی بگم ..بعد مکث می کنم هرجور خودت می دونی ولی درست نیست وقتی با علی دوستی با پسرهای دیگه حرف بزنی .
جمله م رو لایک می کنه و بدون اینکه جوابی بده میگه استاد فلانی هم متاهله برام فالو دادیک پسر کوچیک هم داره ،نمیدونم تعمدا اینکار رو کرد یا همینطوری . من نگاه می کنم به چت هاش ..
هیچ خط قرمزی وجود نداره .هیچ چهارچوبی نیست ..
چیزی نمی گم ..اما غصه می خورم .