گیسو زنگ زد .نزدیک یک ساعت حرف زدیم..
حقیقت این بود که نتونستم سر تصمیمم بمونم و باهاش قهر باشم.
یکی از اقوامش فوت کرده بود و دپرس بود . باهاش همدردی کردم،
همدلی کردم .در مورد آینده حرف زدیم ،در مورد دوست پسرش صحبت کردیم ..دعوتش کردم همین فردا بیاد خونمون .
نمی دونم بیاد یا نه .. خوب نبود .. برای این زندگی خیلی سگ دو می زنه .
خسته س .. مادرش شبانه روز داره گریه می کنه . همه رو اعصابش هستند .
منم دلم گرفته بود ..از خودم گفتم ..از پوچی و بی برنامگی .
سعی کرد بهم روحیه بده اما خودش داغون تر بود . خداحافظی کردیم .
#علی_امیدیان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موج
حرف پشیمانی
که تا لب دریا آمده بود...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهار روبه رومه .تو روروئک ایستاده و داره یکی از اسباب بازی هاش رو تو دهنش می اندازه .دیشب علت بیدار شدن مکررش رو پیدا کردم .علت ذله شدن های نصفه شبی،بیخوابی ها و کم اشتها شدنش رو .
دندون پایینی (کنار اون دوتا دندون وسط پایینی که درومده )سمت چپ تیزی دندونش زده بالا و همین باعث درد بچه و بی تابی و بی قراریش شده بود .
خندیدیم و بغلش کردیم . دلمون براش سوخت .چون گاهی از فرط
استیصال و درموندگی داد می زدیم که وای بازم این بیدار شد ...
وای خسته شدم،وای مردم اینقدر بیدار شدم ،وای یک بار دوبار سه بار شیش بار در طول شب بیدار شی .وای ....
چرا وقتی شبانه بهار از خواب بلند میشه و دوباره می خوابونمش و
هم زمان اون لحظه صدای خروپف الف رو میشنوم دوست دارم
از فرط عصبانیت داد بزنم .
مریم این لحظه ها عجیب خودم رو کنار تو حس می کنم .
بهار دیشب تا صبح نگذاشت بخوابم . الان شبیه یک میوه له شده ام .
شبیه گوجه ی کپک زده ای که دیروز از کشوی یخچال بیرون کشیدم و انداختم دور .شبیه یک لباس خیلی خیلی مچاله ام .شبیه برفک های کانال تلویزیونم ،شبیه برگ های زرد پتوس توی گلدون ،شبیه آدمی ام که دلش می خواد تو خواب بمیره