-
چشمام
پنجشنبه 12 مرداد 1402 04:10
وای . چقدر خوشحال بودم . از دو ساعت بعدش تا همین الان بیدارم . بهار دائم از خواب می پره گریه می کنه و نیم ساعت بعد دوباره میخوابه .
-
خوشحالی
چهارشنبه 11 مرداد 1402 23:38
من چقدر الان خوشحالم . امروز یسری کارای عقب مونده م رو انجام دادم .یسری لباس های بهار رو که گذاشته بودم کنار تا با دست بشورم شستم .خونه رو جاروبرقی کشیدم ،اتاق بهار رو تمیز کردم .کلی لباس شسته شد و خشک شد و دوباره یسری دیگه شسته و آویزون شد . بهار هم حموم کردم .خونه نسبتا تمیزه .بهار خوابیده .. صفحه صدو پنجاه و فلانِ...
-
مامان
دوشنبه 9 مرداد 1402 15:07
دلم آغوش مادرم رو میخواد
-
تماس
دوشنبه 9 مرداد 1402 15:02
گیسو زنگ زد .نزدیک یک ساعت حرف زدیم.. حقیقت این بود که نتونستم سر تصمیمم بمونم و باهاش قهر باشم. یکی از اقوامش فوت کرده بود و دپرس بود . باهاش همدردی کردم، همدلی کردم .در مورد آینده حرف زدیم ،در مورد دوست پسرش صحبت کردیم ..دعوتش کردم همین فردا بیاد خونمون . نمی دونم بیاد یا نه .. خوب نبود .. برای این زندگی خیلی سگ دو...
-
موج
شنبه 7 مرداد 1402 21:22
#علی_امیدیان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ موج حرف پشیمانی که تا لب دریا آمده بود... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-
درد دندون
جمعه 6 مرداد 1402 14:06
بهار روبه رومه .تو روروئک ایستاده و داره یکی از اسباب بازی هاش رو تو دهنش می اندازه .دیشب علت بیدار شدن مکررش رو پیدا کردم .علت ذله شدن های نصفه شبی،بیخوابی ها و کم اشتها شدنش رو . دندون پایینی (کنار اون دوتا دندون وسط پایینی که درومده )سمت چپ تیزی دندونش زده بالا و همین باعث درد بچه و بی تابی و بی قراریش شده بود ....
-
باور کن
پنجشنبه 5 مرداد 1402 05:53
چرا وقتی شبانه بهار از خواب بلند میشه و دوباره می خوابونمش و هم زمان اون لحظه صدای خروپف الف رو میشنوم دوست دارم از فرط عصبانیت داد بزنم . مریم این لحظه ها عجیب خودم رو کنار تو حس می کنم .
-
در حالت پرواز
پنجشنبه 5 مرداد 1402 05:43
بهار دیشب تا صبح نگذاشت بخوابم . الان شبیه یک میوه له شده ام . شبیه گوجه ی کپک زده ای که دیروز از کشوی یخچال بیرون کشیدم و انداختم دور .شبیه یک لباس خیلی خیلی مچاله ام .شبیه برفک های کانال تلویزیونم ،شبیه برگ های زرد پتوس توی گلدون ،شبیه آدمی ام که دلش می خواد تو خواب بمیره
-
درهم برهم
پنجشنبه 5 مرداد 1402 00:39
اومدم زیارت عاشورا گوش بدم دنبال ایرپادش می گرده بندازه تو گوشش .بهش می گم مگه صداش اذیتت می کنه ؟ می گه نه اینطوری فکر نکن اصلا عزیزم ،اینکارو می کنم تا تو راحت بتونی گوش بدی چون من با گوشیم کلیپ می بینم صداش اذیتت می کنه . _من باور نمی کنم چون تا قبل اونم کلیپ می دید ولی با صدای کم . معمولا سر این موضوعات ناراحت نمی...
-
شک نکن
یکشنبه 1 مرداد 1402 20:16
برای پست پایین می نویسم : ارزش اینهمه درد کشیدن رو داشت . واقعا داشت :) پ_ن : واینکه خیلی ها چون کمکی دارند اصلا بهشون سخت نمیگذره . من چون وسواسم نسبت به چیزهایی که تجربه ندارم برام اینطور بود
-
اگه می خوای بچه دار شی لطفا این رو نخون
یکشنبه 1 مرداد 1402 20:02
گاهی یادم میاد .. دوران حاملگی ،پف کردن،نگرانی،آزمایش های مختلف،بی اشتهایی و حالت تهوع،رفتن به قزوین(مسافرت) که تو گرما داشتم می مردم ،برگشتن و زل زدن به لباس های بچه ،تصور روزهای دور وقتی توی بغلم می گیرمش،استرس و نگرانی از چیزی که هنوز نیومده ،بچه ای که هیچی ازش نمی دونم ، وسواس عجیب تو تمیز نگه داشتن خونه توی دوران...
-
مادرانه هام
یکشنبه 1 مرداد 1402 19:43
از وقتی دکتر گفت قطره کلوی کیدز رو به جای نصف یک قطره چکون کامل بهش بدم تکامل بهار بهتر شده. نگاهش دقیق تر شده . اخیرا وقتی ذوق می کنه سرش رو به طرفین تکون میده و دست می زنه. صبح ها وقتی از خواب بلند میشه دستش رو میگیره به لبه ی تختش و بلند میشه و چشم هات رو که وا می کنی میبینی داره می خنده و میگه : هه ..هه..یعنی من...
-
وقتی پا روی غرورت می گذاری
شنبه 31 تیر 1402 18:07
بنارو گذاشتیم بر فراموشی . با گفتگو حل شد . ولی شروع گفتگو از جانب من بود .. وگرنه ممکن بود از همین امروز تا سال ها مکدر بشیم .
-
آره
شنبه 31 تیر 1402 15:59
اونم نمیتونه ..
-
دیروز
شنبه 31 تیر 1402 15:59
نمی تونم ببخشمش .
-
اندکی بی ادبی
پنجشنبه 29 تیر 1402 17:32
یکی از داستان هام رو دادم به یک دوست . به مدیر تحریریه شون نشون داد و اونم خیلی استقبال کرد و پیشنهاد همکاری داد . گفت بیا آنلاین حرف بزنیم . اومدم آنلاین دو سه تا ازین دخترای مذهبی پرمدعا هم بودند اونجا . قرار بود یسری مصاحبه هارو بده به ما تبدیل به داستانش کنیم. نمونه کارم بفرسته . حالا نمونه کار چی بود ؟ یه خاطره...
-
نیست
پنجشنبه 29 تیر 1402 17:23
بعضی وقت ها به قدری ناراحت میشم که کل نیمه ی راست بدنم از فرق سر تا پایین درد می کنه ،تیر می کشه و صدام می کنه و می گه : نجاتم بده نجاتم بده .. اما نجات دهنده در گور خفته ست .
-
چرا چرا چرا
چهارشنبه 28 تیر 1402 13:19
وای خدا . چرا من روتوی این راه قرار دادی ...؟؟؟؟ چرا من باید با این آدم ها دم خور شم ؟ یعنی واقعا راه درست اینه ؟
-
زمانی که گذشت
چهارشنبه 28 تیر 1402 13:06
بهار هشیارتر از قبل شده . حالا وقتی بهش میگم : نه!!!! یکی در میون برمیگرده و نگاهم می کنه . با روروئک اینور اونور میره .دروغ چرا هر از گاهی هم تلویزیون رو روشن میکنیم و اونم نگاه می کنه . اکثر مواقع شب ها وقتی با الف توی پذیرایی نشستیم و حوصلمون سر میره اینکارو میکنیم. نسبت به هرگونه خوردنی و چیزهایی که میخوریم واکنش...
-
اینو مطمئمم
سهشنبه 27 تیر 1402 14:19
دارم کتاب «بازگشت» گلی ترقی رو می خونم . یک قسمت از داستان مادری هست که یکی از پسرهاش رو خیلی دوست داره .پسر از خارج که میاد یکهو یک دختر هم از پشتش ظاهر میشه.پسر به مادرش میگه :این نامزدمه . مادر حسودیش میشه ،دلش می گیره و .. هی با خودم می گم اینجاش مادرشوهرمه .اونجا با این رفتار دقیقامادرشوهر منه . _آدمی که از دور...
-
اول دوم سوم
دوشنبه 26 تیر 1402 17:36
اول :بهار رو امروز بردیم شنوایی سنجی .یه پسر بچه سه چهار ساله هی به صورتش و بینی و دستش دست می زد .مادرش هم برای خالی نبودن عریضه دوسه بار گفت اذیت نکن کوچولوعه .ولی مگه ول می کرد .بهار زل زل نگاهش می کرد گاهی با یه اخم کوچولو و گاهی با نیمچه لبخند. دوم: برگشتنی قرار بود بریم بیرون غذا بخوریم اما الف پیشنهاد داد بریم...
-
سرنوشتم
شنبه 24 تیر 1402 19:29
-
Pms
شنبه 24 تیر 1402 14:00
اگه هزار و یک بار هم کتاب مادرکافی رو بخونی باز هم نمی تونی در مقابل دوران pms مقاومت کنی . دورانی که مدام نالایق و ناکافی بودن رو مثل پتک توی سرت می زنه ،همه ی حرکات روی مخت به صورت دورانی جولان می دن ،تک تک فکرهای آزاردهنده نوبت به نوبت به کله ت می کوبند و دیوونه ت می کنند .و بدتر از اون اینکه هرچقدر بخوای به کسی...
-
بهار
شنبه 24 تیر 1402 13:53
من هرگز نتونستم مطلوب خودم باشم . الان میبینم مطلوب بهار هم نمی تونم باشم . فقط می دونم از خودم بیشتر دوستش دارم . و فکر کنم خاصیت مادر بودن همین باشه ..
-
واقعا چرا
شنبه 24 تیر 1402 04:07
ساعت چهار صبح .. دوباره از سه و نیم بیدار . بیچاره همسایه ها . مادر که کلا یک قربانیه .
-
نیوفت کُر
پنجشنبه 22 تیر 1402 02:34
امروز دوبار وقتی نشسته بود افتاد .هنوز وقتی می نشینه هر از گاهی از پشت بامب میخوره زمین و این موضوع خیلی ناراحت و نگرانم کرده . از طرفی به شدت راغب شده که رو پای خودش بایسته و دستاش رو به مبل یا جاهای دیگه میگیره تا بتونه بایسته . تو نه ماهگی بچه دیگه باید قشنگ بنشینه ..چرا بهار میوفته ...خیلییییییییی نگرانم .
-
بازم شکر که الحمدلله وگرنه والا به خدا
پنجشنبه 22 تیر 1402 02:28
ساعت دو و نیم نصفه شب هست .نمیخوابه ...ده بار تکونش دادم به محض اینکه گذاشتمش رو تخت دوباره بیدار شد . بیست بار دیگه هرچی تکونش دادم نخوابید،هرچی بغلش کردم افاقه نکرد .نهایت برای اولین بار دستش رو گرفت به لبه های تخت و یهو دیدم بلند شده و ایستاده و با هیجان میخنده .با باتری صد درصد .. من نهایت پونزده درصد باشم.از رو...
-
دربه در
سهشنبه 20 تیر 1402 00:38
نمی دونم الان غصه چی رو بخورم .غصه کاری که معلوم نیست جور شه .غصه اون زنه تو گروه که بهم گقت محتوای کارم ضعیفه ، غصه ی جاریم که بعد از اونهمه لطفی که در حقش کردم شنیدم که پشت من هم مثل باقی حرف زده ،غصه ی الف که مریض شده ،غصه ی بهار که نمیگذاره بخوابم ،غصه ی بیخوابی ها و دلشوره های خودم ، غصه ی احساس پوچی و هیچی نشدنم...
-
خواااب
دوشنبه 19 تیر 1402 15:31
خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام خسته ام...
-
برای بهار
دوشنبه 19 تیر 1402 09:43